
Category: فروغ فرخزاد
اشعار فروغ فرخزاد آواز احمد ظاهر
ترا افسون چشمانم ز ره برده ست و می دانم چرا بیهوده می گوئی، دل چون آهنی دارم نمی دانی، نمی دانی، که من جز…
فرخزاد یاد بگذشته به دل ماند و فروغ فرخزاد
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری که مرا یاد کند دیده ام خیره به ره ماند و نداد نامه ای تا دل…
فرخزاد بیش از اینها ، آه ، آری فروغ فرخزاد
بیش از اینها ، آه ، آری بیش از اینها می توان خاموش ماند می توان ساعات طولانی با نگاهی چون نگاه مردگان ، ثابت…
فرخزاد دیده ام سوی دیار تو و در فروغ فرخزاد
دیده ام سوی دیار تو و در کف تو از تو دیگر نه پیامی نه نشانی نه به ره پرتو مهتاب امیدی نه به دل…
فرخزاد من خواب دیده ام که کسی فروغ فرخزاد
من خواب دیده ام که کسی می آید من خواب یک ستارهٔ قرمز دیده ام و پلک چشمم هی می پرد و کفشهایم هی جفت…
فرخزاد نگه دگر به سوی من چه می فروغ فرخزاد
نگه دگر به سوی من چه می کنی ؟ چو در بر رقیب من نشسته ای به حیرتم که بعد از آن فربیها تو هم…
فرخزاد امشب آن حسرت دیرینهٔ من فروغ فرخزاد
امشب آن حسرت دیرینهٔ من در بر دوست به سر می آید در فروبند و بگو خانه تهی است زین سپس هر که به در…
فرخزاد چرا توقف کنم ، چرا ؟ فروغ فرخزاد
چرا توقف کنم ، چرا ؟ پرنده ها به جستجوی جانب آبی رفته اند افق عمودی است افق عمودی است و حرکت : فواره وار…
فرخزاد شب به روی شیشه های تار فروغ فرخزاد
شب به روی شیشه های تار می نشست آرام چون خاکستری تبدار باد نقش سایه ها را در حیاط خانه هر دم زیر و رو…
فرخزاد یاد داری که زمن خنده فروغ فرخزاد
یاد داری که زمن خنده کنان پرسیدی چه ره آورد سفر دارم از این راه دراز ؟ چهره ام را بنگر تا به تو پاسخ…
فرخزاد باز در چهرهٔ خاموش خیال فروغ فرخزاد
باز در چهرهٔ خاموش خیال خنده زد چشم گناه آموزت باز من ماندم و در غربت دل حسرت بوسهٔ هستی سوزت باز من ماندم و…
فرخزاد در حباب کوچک فروغ فرخزاد
در حباب کوچک روشنایی خود را می فرسود ناگهان پنجره پر شد از شب شب سرشار از انبوه صداهای تهی شب مسموم از هُرم زهر…
فرخزاد گر خدا بودم ملائک را شبی فروغ فرخزاد
گر خدا بودم ملائک را شبی فریاد می کردم سکهٔ خورشید را در کورهٔ ظلمت رها سازند خادمان باغ دنیا را ز روی خشم می…
فرخزاد آتشی بود و فسرد فروغ فرخزاد
آتشی بود و فسرد رشته ای بود و گسست دل چو از بند تو رست جام ِجادویی اندوه شکست آمدم تا به تو آویزم لیک…
فرخزاد به لبهایم مزن قفل خموشی فروغ فرخزاد
به لبهایم مزن قفل خموشی که در دل قصه ای ناگفته دارم ز پایم باز کن بند گران را کزین سودا دلی آشفته دارم بیا…
فرخزاد روز ِاول پیش خود گفتم فروغ فرخزاد
روز ِاول پیش خود گفتم دیگرش هرگز نخواهم دید روز دوم باز می گفتم لیک با اندوه و با تردید روز سوم هم گذشت اما…
فرخزاد من از تو می مردم فروغ فرخزاد
من از تو می مردم اما تو زندگانی من بودی تو با من می رفتی تو در من می خواندی وقتی که من خیابان ها…
فرخزاد نه امیدی که بر آن خوش فروغ فرخزاد
نه امیدی که بر آن خوش کنم دل نه پیغامی نه پیک آشنایی نه در چشمی نگاه فتنه سازی نه آهنگ پر از موج صدایی…
فرخزاد آن گاه فروغ فرخزاد
آن گاه خورشید سرد شد و برکت از زمین ها رفت و سبزه ها به صحراها خشکیدند و ماهیان به دریاها خشکیدند و خاک مردگانش…
فرخزاد تو در چشم من همچو موجی فروغ فرخزاد
تو در چشم من همچو موجی خروشنده و سرکش و ناشکیبا که هر لحظه ات می کشاند به سویی نسیم هزار آرزوی فریبا تو موجی…
فرخزاد طفلی غنوده در بر من فروغ فرخزاد
طفلی غنوده در بر من بیمار با گونه های سرخ تب آلوده با گیسوان در هم آشفته تا نیمه شب ز درد نیاسوده هر دم…
فرخزاد یک پنجره برای دیدن فروغ فرخزاد
یک پنجره برای دیدن یک پنجره برای شنیدن یک پنجره که مثل حلقهٔ چاهی در انتهای خود به قلب زمین می رسد و باز می…
فرخزاد بر او ببخشایید فروغ فرخزاد
بر او ببخشایید بر او که گاه گاه پیوند دردناک وجودش را با آب های راکد و حفره های خالی از یاد می برد و…
فرخزاد در چشم ِ روز خسته خزیده فروغ فرخزاد
در چشم ِ روز خسته خزیده است رویای گنگ و تیرهٔ خوابی کنون دوباره باید از این راه تنها به سوی خانه شتابی تا سایهٔ…
فرخزاد کاش چون پاییز بودم .. فروغ فرخزاد
کاش چون پاییز بودم … کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد آفتاب دیدگانم سرد…
فرخزاد از پیش من برو که دل فروغ فرخزاد
از پیش من برو که دل آزارم ناپایدار و سست و گنه کارم در کنج سینه یک دل دیوانه در کنج دل هزار هوس دارم…
فرخزاد به زمین می زنی و می شکنی فروغ فرخزاد
به زمین می زنی و می شکنی عاقبت شیشهٔ امیدی را سخت مغروری و می سازی سرد در دلی ، آتش جاویدی را دیدمت ،…
فرخزاد دل گمراه من چه خواهد کرد فروغ فرخزاد
دل گمراه من چه خواهد کرد با بهاری که می رسد از راه ؟ با نیازی که رنگ می گیرد درتن شاخه های خشک و…
فرخزاد من گلی بودم فروغ فرخزاد
من گلی بودم در رگ هر برگ لرزانم خزیده عطر بس افسون در شبی تاریک روییدم تشنه لب بر ساحل کارون بر تنم تنها شراب…
فرخزاد نمی دانم چه می خواهم فروغ فرخزاد
نمی دانم چه می خواهم خدایا به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خستهٔ من چرا افسرده است این قلب…
فرخزاد امشب بر آستان جلال تو فروغ فرخزاد
امشب بر آستان جلال تو آشفته ام ز وسوسهٔ الهام جانم از این تلاش به تنگ آمد ای شعر … ای الههٔ خون آشام دیریست…
فرخزاد چون نگهبانی که در کف فروغ فرخزاد
چون نگهبانی که در کف مشعلی دارد می خرامد شب در میان شهر خواب آلود خانه ها با روشنایی های رویایی یک به یک در…
فرخزاد عاقبت خط ِ جاده پایان فروغ فرخزاد
عاقبت خط ِ جاده پایان یافت من رسیدم ز ره غبار آلود نگهم پیشتر ز من می تاخت بر لبانم سلام گرمی بود شهر ِ…
فرخزاد و چهرهٔ شگفت فروغ فرخزاد
و چهرهٔ شگفت از آن سوی دریچه به من گفت ( حق با کسیست که می بیند من مثل حس گمشدگی وحشت آورم اما خدای…
فرخزاد باز هم قلبی به پایم فروغ فرخزاد
باز هم قلبی به پایم اوفتاد باز هم چشمی به رویم خیره شد باز هم در گیر و دار یک نبرد عشق من بر قلب…
فرخزاد در انتظار خوابم و صد فروغ فرخزاد
در انتظار خوابم و صد افسوس خوابم به چشم باز نمی آید اندوهگین و غمزده می گویم شاید ز روی ناز نمی آید چون سایه…
فرخزاد کسی به فکر گل ها نیست فروغ فرخزاد
کسی به فکر گل ها نیست کسی به فکر ماهی ها نیست کسی نمی خواهد باورکند که باغچه دارد می میرد که قلب باغچه در…
فرخزاد آرزویی است مرا در دل فروغ فرخزاد
آرزویی است مرا در دل که روان سوزد و جان کاهد هر دم آن مرد هوسران را با غم و اشک و فغان خواهد به…
پرنده گفت چه بویی ، فروغ فرخزاد
پرنده گفت : ( چه بویی ، چه آفتابی ، آه بهار آمده است و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت. ) پرنده از…
فرخزاد رفتم ، مرا ببخش و مگو او فروغ فرخزاد
رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت راهی بجز گریز برایم نمانده بود این عشق آتشین پر از درد بی امید در وادی…
فرخزاد من به مردی وفا نمودم و فروغ فرخزاد
من به مردی وفا نمودم و او پشت پا زد به عشق و امیدم هر چه دادم به او حلالش باد غیر از آن دل…
فرخزاد نیمه شب در دل ِ دهلیز فروغ فرخزاد
نیمه شب در دل ِ دهلیز خموش ضربهٔ پایی افکند طنین دل من چون دل گلهای بهار پر شد از شبنم لرزان یقین گفتم این…
فرخزاد آه ای زندگی منم که هنوز فروغ فرخزاد
آه ای زندگی منم که هنوز با همه پوچی از تو لبریزم نه به فکرم که رشته پاره کنم نه بر آنم که از تو…
فرخزاد خفته بودیم و شعاع آفتاب فروغ فرخزاد
خفته بودیم و شعاع آفتاب بر سراپامان به نرمی می خزید روی کاشی های ایوان دست نور سایه هامان را شتابان می کشید موج رنگین…
فرخزاد شب چو ماه آسمان پر راز فروغ فرخزاد
شب چو ماه آسمان پر راز گرد خود آهسته می پیچد حریر راز او چو مرغی خسته از پرواز می نشیند بر درخت خشک پندارم…
فرخزاد یک شب ز ماورای سیاهی ها فروغ فرخزاد
یک شب ز ماورای سیاهی ها چون اختری به سوی تو می آیم بر بال بادهای جهان پیما شادان به جستجوی تو می آیم سرتا…
فرخزاد باز من ماندم و خلوتی سرد فروغ فرخزاد
باز من ماندم و خلوتی سرد خاطراتی ز بگذشته ای دور یاد عشقی که با حسرت و درد رفت و خاموش شد در دل گور…
فرخزاد در منی و این همه ز من فروغ فرخزاد
در منی و این همه ز من جدا با منی و دیده ات به سوی غیر بهر من نمانده راه گفتگو تو نشسته گرم گفتگوی…
فرخزاد لای لای ، ای پسر کوچک من فروغ فرخزاد
لای لای ، ای پسر کوچک من دیده بربند ، که شب آمده است دیده بر بند ، که این دیو سیاه خون به کف…
فرخزاد از تنگنای محبس تاریکی فروغ فرخزاد
از تنگنای محبس تاریکی از منجلاب تیرهٔ این دنیا بانگ پر از نیاز مرا بشنو آه ، ای خدای قادر بی همتا یک دم ز…
فرخزاد پشت شیشه برف می بارد فروغ فرخزاد
پشت شیشه برف می بارد پشت شیشه برف می بارد در سکوت سینه ام دستی دانهٔ اندوه میکارد مو سپید آخر شدی ای برف تا…
فرخزاد سلام ماهی ها .. فروغ فرخزاد
سلام ماهی ها … سلام ماهی ها سلام قرمزها ، سبز ها ، طلایی ها به من بگویید ، آیا در آن اتاق بلور که…
فرخزاد می بندم این دو چشم پر فروغ فرخزاد
می بندم این دو چشم پر آتش را تا ننگرد درون دو چشمانش تا داغ و پر تپش نشود قلبم از شعلهٔ نگاه پریشانش می…
فرخزاد نیست یاری تا بگویم راز فروغ فرخزاد
نیست یاری تا بگویم راز خویش ناله پنهان کرده ام در ساز خویش چنگ اندوهم ، خدا را ، زخمه ای زخمه ای ، تا…
فرخزاد آه ، ای مردی که لبهای فروغ فرخزاد
آه ، ای مردی که لبهای مرا از شرار بوسه ها سوزانده ای هیچ در عمق دو چشم خامُشم راز این دیوانگی را خوانده ای…
فرخزاد تو را افسون چشمانم ز ره فروغ فرخزاد
تو را افسون چشمانم ز ره برده ست و می دانم چرا بیهوده می گویی ، دل چون آهنی دارم نمی دانی ، نمی دانی…
فرخزاد علی کوچیکه فروغ فرخزاد
علی کوچیکه علی بونه گیر نصف شب از خواب پرید چشماشُ هی مالید با دَس سه چار تا خمیازه کشید پا شد نِشَس چی دیده…
فرخزاد یکی مهمان ناخوانده ، فروغ فرخزاد
یکی مهمان ناخوانده ، ز هر درگاه رانده ، سخت وامانده ، رسیده نیمه شب از راه ، تن خسته ، غبار آلود نهاده سر…
فرخزاد بر روی ما نگاه خدا خنده فروغ فرخزاد
بر روی ما نگاه خدا خنده می زند هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش پنهان ز…
فرخزاد در دو چشمش گناه می خندید فروغ فرخزاد
در دو چشمش گناه می خندید بر رخش نور ماه می خندید در گذرگاه آن لبان خموش شعله ای بی پناه می خندید شرمناک و…