
Category: گیاه و سنگ نه، آتش
سیگارها – نادر نادرپور
سیگارها هر روز ، نیمروز بر پای خود سوارم و از کوچه های شهر رو می نهم چو باد به سوی سرای خویش در زیر…
از پس دیوار سال ها – نادر نادرپور
از پس دیوار سال ها ای کولی کبود نگاه ستاره چشم ای با غم غریبی من آشنا هنوز ای نغمه ساز عشق که با پنجه…
از بهشت تا دوزخ – نادر نادرپور
از بهشت تا دوزخ از آغاز آنچه کردم ، بی ثمر بود همه سودم درین سودا ضرر بود چه حاصل بردم از این بازی بخت…
در غبار خنده ی خورشید – نادر نادرپور
در غبار خنده ی خورشید خواب می بینم همه شب ، اسب رهوار مرادم را یالش از نور سحرگاهان ، طلایی رنگ خواب می بینم…
گل یخ – نادر نادرپور
گل یخ گل و بوته های آتش ، همه رنگ خون گرفته شب پر ستاره ی من ، عطش جنون گرفته بگذار تا ببرم رگ…
بعد از هر سال – نادر نادرپور
بعد از هر سال یک روز صبح ، لحظه ی زادن فرا رسید فریاد دردنک زمین در گلو شکست زهدان او چو حلقه ی چاهی…
سیب ها و قلب ها – نادر نادرپور
سیب ها و قلب ها ناخن کبود برق روی شیشه ی شکسته ی افق کشیده شد چندشی درخت های لخت را فراگرفت خال سرخی از…
یک لحظه زیستن – نادر نادرپور
یک لحظه زیستن باران دوباره کوفتن آغاز کرده بود بر شیشه های پنجره ی کوچک اتاق خاکستر سپید هزاران خیال دور دامن گشوده بود به…
در انتظار آن چنان روز – نادر نادرپور
در انتظار آن چنان روز روزی اگر فرمان مرگ اید که ای مرد از این همه عضوی که کنون در تن توست یک عضو رابگزین…
کودک – نادر نادرپور
کودک چشم هایش : چشم های گربه ای در آفتاب صبح پنجه های بسته اش : انجیرهای کوچک شیرین آه رگ هایش در لعاب پوستی…
بشنو از نی – نادر نادرپور
بشنو از نی نی های خوابنک ، به خمیازه ی نسیم از یکدیگر به نرمی مژگان جدا شدند چشم به خواب رفته ی مرداب از…
رؤیا – نادر نادرپور
رؤیا در جام های کوچک هر برگ ، ابر صبح اشکی فشانده است لغزان تر از نسیم شیرین تر از شراب در جام های کوچک…
نه شکوفه ، نه پرنده – نادر نادرپور
نه شکوفه ، نه پرنده ای بینوا درخت کز یاد آسمان و زمین هر دو رفته ای ایا در انتظار بهاری مگر هنوز ؟ مرغان…
حماسه ای در غروب – نادر نادرپور
حماسه ای در غروب ز پناهگاه جنگل های خاموش خزان دیده به سویت باز خواهم گشت ، ای خورشید ، ای خورشید ترا با دست…
کتاب پریشان – نادر نادرپور
کتاب پریشان امید زیستنم ، دیدن دوباره ی توست قراربخش دلم ، تاب گاهواره ی توست تو ، ای شکوفه ی ایام آرزومندی بمان که…
برگ و باد – نادر نادرپور
برگ و باد چراغ شب تار من بودی ای زن دریغا که دیگر چراغی ندارم مرا یاد تو تندباد بلا شد که جز وحشت از…
رم ( طرح ) – نادر نادرپور
رم ( طرح ) رم : شهر روزهای تهی ، شهر خواب ها شهر درخت ها شهر زنان فربه و رگبارهای سخت رم : نوترین…
نقاب و نماز – نادر نادرپور
نقاب و نماز ز لابلای ستون ها ، سپیده بر می خاست و من در آینه ، خود را نگاه می کردم بسان تکه مقوای…
چکامه ی کوچ – نادر نادرپور
چکامه ی کوچ کمان سرخ شفق ، ناوک کلاغان را به بازوان کبود درختها انداخت و زخم ملتهب لانه ها ، دهان وا کرد کسی…
قلب بالدار – نادر نادرپور
قلب بالدار سایه ی یک قلب بالدار در شب مهتابی بهار زمین را فراگرفت تیرگی افتاد روی موی درختان تیرگی افتاد روی چشم دریچه تیرگی…
بازگشت – نادر نادرپور
بازگشت دل آسوده ی من ، لانه پاک کبوتر بود که چتر شاخساران بر فرازش سایه گستر بود شبی فریاد خشم آلوده ی طوفان گریزان…
دولت بیدار – نادر نادرپور
دولت بیدار شب ، با درخت ها سخن از آفتاب رفت گفتند : آفتاب در پشت چتر بسته ی ما آرمیده است در پشت چتر…
منظره – نادر نادرپور
منظره برف آمد و بزم روز را آراست شب را ز فروغ شیرفام کند اما ، چه درخت های سرکش را کز بار غرور خود…
حادثه – نادر نادرپور
حادثه مرغی هنوز در قفس صبح می پرد مرغ ستاره ای شب در درون پوسته اش می خزد چو مار من چون مسافری که فرومانده…
طلوعی در غروب – نادر نادرپور
طلوعی در غروب باران شامگاه ، چو دیواری از بلور گلخانه ی شفق را در برگرفته بود خورشید ، همچو نرگس بیمار آسمان در پشت…
آیینهای بر سنگ – نادر نادرپور
آیینهای بر سنگ ای گل خوشبوی من ! دیدی چه خوش رفتی ز دست ؟ دیدی آن یادی که با من زاده شد ، بی…
دو ایینه – نادر نادرپور
دو ایینه من ، از تو بهاران من، از تو با درختان من ، از تو با نسیم سخن گفتم من ، از تو دور…
مردی در انتظار خویش – نادر نادرپور
مردی در انتظار خویش به روی شاخساران ، میوه ی گنجشک ها رویید شفق در آب باران ریخت خون روشنایی را نسیم ناشناس از سرزمین…
چشمه – نادر نادرپور
چشمه از آسمان ، ستاره ی اشکی نمی چکد زین غم ، نهال های جوان پای در گلند بار غم بزرگ جهان بر دل من…
شیهه ی خاموش – نادر نادرپور
شیهه ی خاموش کوه ، زانو زده چون اسب زمین خورده به راه سینه انباشته از شیهه ی خاموش هلاک مغز خورشید پریشان شده بر…
اول و آخر این کهنه کتاب – نادر نادرپور
اول و آخر این کهنه کتاب مرد نقال آن شب از رستم سخن آغاز کرد وز نخستین جنگ او با دشمنش ، افراسیاب وصف رستم…
دو روز یا ده سال ؟ – نادر نادرپور
دو روز یا ده سال ؟ همیشه با منی ای نیمه ی جدا از من بریده باد زبانم ، چه ناروا گفتم تو نیمه نیستی…
مار و گنج – نادر نادرپور
مار و گنج ازقصه گوی پیر در روزگار کودکی خود شنیده ام کانجا که مار هست ، نشانی ز گنج هست زیرا که مار خفته…
چراغی از پس نیزار – نادر نادرپور
چراغی از پس نیزار تو آن پرنده ی رنگین آسمان بودی که از دیار غریب آمدی به لانه ی من چو موج باد که در…
شهادت – نادر نادرپور
شهادت بمان مادر ، بمان در خانه ی خاموش خود ، مادر که باران بلا می بارد از خورشید در ماتمسرای خویش را بر هیچکس…
از نقطه تا دایره – نادر نادرپور
از نقطه تا دایره لحظه ای چند به خورشید نگه کردم پس از آن دیده را بستم زیر پلک من نقطه ای گرد و سیاه…
درخت و کبوتر – نادر نادرپور
درخت و کبوتر گفتند : از درخت سخن گفتن در روزگار آتش و آهن ، جنایتی است اما من از درخت سخن گفتم زیرا که…
مرثیه ای برای بیابان و برای شهر – نادر نادرپور
مرثیه ای برای بیابان و برای شهر زمین ، ترحم باران را در چشمه های کوچک ، از یاد برده است و باد چراغ قرمز…
جغرافیا – نادر نادرپور
جغرافیا در نور پیه سوز سفالین آسمان در بستری که وصله ی صد رنگ خورده است تهران روسپی مست و برهنه ، پشت به بالین…
ساحل یادگار – نادر نادرپور
ساحل یادگار آه ای عزیز بی خبر از من امشب ، دل گرفته ی دریا با یادگارهای کبودش در زیر گوش پنجره ام می تپد…
از من تا خورشید – نادر نادرپور
از من تا خورشید شفق تنوره کشید و دست وحشی باد دریچه ها را مانند سنج بر هم کوفت و من ، نگاه به سوی…
دری بدان سو – نادر نادرپور
دری بدان سو گنجه ی من ، بوی قرآن می دهد بوی قرآن و گلاب و آسمان بوی شهوت های تند و بوی اشک بوی…
گیاه و سنگ نه ، آتش – نادر نادرپور
گیاه و سنگ نه ، آتش با شکوه شوربختی ام با سرشت خاک و طبیعت درختی ام در کویر خشک غربت زمینیان از سلاله ی…
پنجره ی خاموش – نادر نادرپور
پنجره ی خاموش تو هر غروب ، نظر می کنی به خانه ی من دریغ ! پنجره خاموش و خانه تاریک است هنوز یاد مرا…
شعر من و شعر باد – نادر نادرپور
شعر من و شعر باد باد مست این شاعر شوریده ی ولگرد پرسه می زد در خیابان های بی عابر واژه هایش را میان برگ…
از دریچه ی قطار – نادر نادرپور
از دریچه ی قطار مانند کرم کوچک ابریشم از افق بر خاک می خزید قطار مسافری صحرا ، چو برگ توت از سبزی و تری…
درختی در اندیشه ی من – نادر نادرپور
درختی در اندیشه ی من از خاک آسمان مه آلود رویید واژگونه درختی با شاخه های نقره ای برق با برگ های سبز ستاره با…
لعل های امید – نادر نادرپور
لعل های امید ما ، سرخوشان روی زمینیم گنج آوران خاک نشینیم هر چند سایه ایم ، بلندیم خورشید زرد بازپسینیم گویی به آب و…
جاده خالی است – نادر نادرپور
جاده خالی است در گلو می شکنم از سر خشم هر نفس ، خنجر فریادی را سر خونین جدا از تن من در رگ و…
رؤیایی در آفتاب – نادر نادرپور
رؤیایی در آفتاب فواره ی کشیده ی اندامش در باغ چشم من تا آسمان پرید فواره ی کشیده ی اندامش با شاخه های نازک پاها…
از مرداب تا دریا – نادر نادرپور
از مرداب تا دریا زیر خورشید سحرگاهان پاییزی ای بهار رفته از خاطر ! من آن مرداب خاموشم آب بی لبخند حزن آلوده ی افتاده…
در کنار پنجره – نادر نادرپور
در کنار پنجره خورشید ، پشت پنجره ی من چتر سیاه ابری بر سر کشیده بود در زیر سیل باران ، خاموش می گریست من…
گهواره ای در تیرگی – نادر نادرپور
گهواره ای در تیرگی فانوس ماه صبح ، درآویخت از درخت ناگاه ، باد سخت فانوس را شکست قلب زمین تپید نبض زمین گسست پشت…
بهار نزدیک – نادر نادرپور
بهار نزدیک سپیداران خاک آلود بی خم کردن اندام پا در جوی می شویند و خورشید هوسران ، از میان شاخساران ساق مرمرفامشان را گرم…