
Category: غزلیات مشتاق اصفهانی
نگیرد دل قرار از تاب تب بیمار هجران را – مشتاق اصفهانی
نگیرد دل قرار از تاب تب بیمار هجران را مگر آندم که بیند روی جانان و دهد جان را نبودش جا بغیر از دامن یعقوب…
گو در ره عشقم نرسد راهنمائی – مشتاق اصفهانی
گو در ره عشقم نرسد راهنمائی کافتادهام و نیست مرا قوت پائی پی برگ تراز گلبن خشگیم درین باغ هیهات که مرغی رسد از ما…
قاصدی باز آمد و حرفی ز جائی میزند – مشتاق اصفهانی
قاصدی باز آمد و حرفی ز جائی میزند سوخت از شوقم که حرف آشنائی میزند چون به صیدی غمزهات تیر جفایی میزند ناوک رشگی بجان…
سرای دیدهام منزلگه جانانه بایستی – مشتاق اصفهانی
سرای دیدهام منزلگه جانانه بایستی درین خاتم نگین آن گوهر یکدانه بایستی بکویت خانهای بهر من دیوانه بایستی ولی آنهم ز سیل اشک من ویرانه…
دلم جای غم جانانه کردند – مشتاق اصفهانی
دلم جای غم جانانه کردند مقام گنج در ویرانه کردند ز چشم ساقیم دیوانه کردند سیه مستم ازین پیمانه کردند کجا شایسته دام است مرغی…
خواهد آورد خط و ترک جفا خواهد کرد – مشتاق اصفهانی
خواهد آورد خط و ترک جفا خواهد کرد گر کند عمر وفا یار وفا خواهد کرد خواهد از سرکشی آن گلبن ناز آید باز رحم…
جهان روشن ز مهر عالمافروزی که من دارم – مشتاق اصفهانی
جهان روشن ز مهر عالمافروزی که من دارم دلی تاریکتر از شب بود روزی که من دارم بیا و از زلال وصل بنشان آتشم تا…
بناله صبحدمم بلبل خوش الحان گفت – مشتاق اصفهانی
بناله صبحدمم بلبل خوش الحان گفت که از جفای گل آن میکشم که نتوان گفت بگوش جان دلم این نکته دوش پنهان گفت غمیست عشق…
بپایت دوش میافتاد گاهی راست گاهی کج – مشتاق اصفهانی
بپایت دوش میافتاد گاهی راست گاهی کج مگر زلف تو بود از باد گاهی راست گاهی کج چمداز آهم آن سروسهی بالا که میگیرد بتحریک…
از تف هجران او هرگز نیاسودم چو شمع – مشتاق اصفهانی
از تف هجران او هرگز نیاسودم چو شمع داشتم آتش بسر زین داغ تا بودم چو شمع اینکه در امید و بیم از هجر و…
هرگز ای گل از تو بلبل شیوه یاری ندید – مشتاق اصفهانی
هرگز ای گل از تو بلبل شیوه یاری ندید مدعی جز عزت و عاشق بجز خواری ندید عندلیب ما که عمری همقفس با زاغ بود…
من بقلزم می خیمه چون حباب زدم – مشتاق اصفهانی
من بقلزم می خیمه چون حباب زدم قدح بمیکده عشق بیحساب زده ز زور باده عشق بتان شهر آشوب چو موج غوطه بدریای اضطراب زده…
گشت مرغی زخمی تیری دلم آمد بیاد – مشتاق اصفهانی
گشت مرغی زخمی تیری دلم آمد بیاد طایری غلطید در خون بسملم آمد بیاد نوحه جغدی شنیدم دوش از ویرانهای نالهام آمد بخاطر منزلم آمد…
صد چشمم و رخسار تو دیدن نگذارند – مشتاق اصفهانی
صد چشمم و رخسار تو دیدن نگذارند صد گوشم و حرف تو شنیدن نگذارند از گلشن وصل تو چه حاصل که شکفته است درهم گلت…
ز هرچه هست رخ ما از آن بگردانی – مشتاق اصفهانی
ز هرچه هست رخ ما از آن بگردانی که از دو کون بر آن آستان بگردانی مثال بلبل از آن شاخ گل که نتوانی بشاخ…
دل بیقرار عاشق نفسی قرار گیرد – مشتاق اصفهانی
دل بیقرار عاشق نفسی قرار گیرد که تو در کنارش آئی وز خود کنار گیرد تو بمن نمیشوی گرم و بداغ رشک سوزم چو بینم…
خرامان بود دردامان کوهی کبک طنازی – مشتاق اصفهانی
خرامان بود دردامان کوهی کبک طنازی که ناگه از هوا آمد صدای بال شهبازی دلش در بر طپان شد رفت قوت از پروبالش نه پای…
تو و از ناز سرگرانیها – مشتاق اصفهانی
تو و از ناز سرگرانیها من از شوق جانفشانیها پیش قد تو نوجوان خجل است سرو نوخیز از جوانیها هست نخلی قدت که برنخورد باغبانش…
بعاشق مژدهکامی صبا از وصل جانان بر – مشتاق اصفهانی
بعاشق مژدهکامی صبا از وصل جانان بر نوید قطرهای بر تشنهای از آب حیوان بر بوصلت کردهام خو از پی قتلم مکش خنجر اگر خواهی…
ای باد بگو آن شه رعنا پسران را – مشتاق اصفهانی
ای باد بگو آن شه رعنا پسران را سر خیل بتان خسرو زرین کمرانرا ناخن زن داغ دل ارباب محبت صیقلگر آئینه صاحبنظران را بر…
ار مهر و وفا تو هرچه داری – مشتاق اصفهانی
ار مهر و وفا تو هرچه داری با دوست نداری ارچه داری دین و دل و جان ماست بهرت تا زین همه چشم بر چه…
یار یار امروز یاری نیست یاران را چه شد – مشتاق اصفهانی
یار یار امروز یاری نیست یاران را چه شد کس بکس مهری ندارد دوستداران را چه شد دجلهها خشگید و از دریا بخاری برنخواست کشت…
مرهم نکند فایده داغ دل ما را – مشتاق اصفهانی
مرهم نکند فایده داغ دل ما را یارب برسان چشم و چراغ دل ما را انداختهاش از کف و گم کرده بگیرید از دلبر ما…
گر بعاشق سر عتابش نیست – مشتاق اصفهانی
گر بعاشق سر عتابش نیست هرچه گویم چرا جوابش نیست گر نه کارم بهجر خویش گذاشت بهر قتلم چرا شتابش نیست کوی عشقست چون گذرگه…
شب وصل است و آمد یار غیرش از قفا امشب – مشتاق اصفهانی
شب وصل است و آمد یار غیرش از قفا امشب غم هجران چو فردا خواهد آمد گو بیا امشب تو چون رفتی نه ماهی بیرخت…
رهبر باوست هر نقش از کارگاه هستی – مشتاق اصفهانی
رهبر باوست هر نقش از کارگاه هستی آغاز حق پرستیست انجام بتپرستی قانع بقطرهای چند از بهر بینیازی همچون صدف نداریم پروای تنگدستی هر مشت…
خوشا مستی و عشق نازنینی – مشتاق اصفهانی
خوشا مستی و عشق نازنینی نه آئینی نه کیشی و نه دینی حذر کن ای زبردست از ضعیفان که دستی هست در هر آستینی ره…
چه میکردم گر از کف دامن وصلت نمیدادم – مشتاق اصفهانی
چه میکردم گر از کف دامن وصلت نمیدادم پریزادی تو دیوان از پیت من آدمیزادم رقیبانت گرفتند از من و من در فغان تا کی…
پی چه گلبن بختم گل مراد دهد – مشتاق اصفهانی
پی چه گلبن بختم گل مراد دهد که تا دهد فلکش چیند و بباد دهد میست تلخ جدائی که میکشد ساقی از این شرابم اگر…
برجا دل و او مقابل ما – مشتاق اصفهانی
برجا دل و او مقابل ما گرد سر طاقت دل ما حسرت بر اوست آنچه کشتیم گو برق بسوز حاصل ما جز او که گشاید…
اشگم بود آن گل که گلابش همه خونست – مشتاق اصفهانی
اشگم بود آن گل که گلابش همه خونست چشمم بود آن چشمه که آبش همه خونست آن چشمه بود عشق که آبش همه خونست جامیست…
نگارم در کنار و ساغر می بر لبست امشب – مشتاق اصفهانی
نگارم در کنار و ساغر می بر لبست امشب شبی کامد مساعد کوکب من امشبست امشب زلال وصل در کام من و از آتش غیرت…
گه مهر گویم گه مهت گه زهره گاهی مشتری – مشتاق اصفهانی
گه مهر گویم گه مهت گه زهره گاهی مشتری اما چو نیکو بنگرم تو از همه بالاتری هر عضوت از عضو دگر باشد بسی زیبندهتر…
فلک سرگشته از سودای عشقست – مشتاق اصفهانی
فلک سرگشته از سودای عشقست بدور این ساغر از صهبای عشق است برون از نه فلک آنجا که جائی از آن برتر نباشد جای عشق…
زحی لیلی از ناز بیرون نیاید – مشتاق اصفهانی
زحی لیلی از ناز بیرون نیاید ورآید بسر وقت مجنون نیاید نگهداری کس ز گردون نیاید که ضبط می از جام وارون نیاید گرفتم نگریم…
دلم را یار پیش ما شکسته – مشتاق اصفهانی
دلم را یار پیش ما شکسته بپای گلبن این مینا شکسته سرشکم قطره صاحب شکوهست که صدره شوکت دریا شکسته متاعی بهتر از جنس وفا…
خوش آنساعت که بیخشم و غضب با ما تو بنشینی – مشتاق اصفهانی
خوش آنساعت که بیخشم و غضب با ما تو بنشینی نه در دل عقدهای ما را نه برابر و ترا چینی چه فیض است از…
جنوم را فزود از بسکه آن رفتار و قامت هم – مشتاق اصفهانی
جنوم را فزود از بسکه آن رفتار و قامت هم نمیگنجد درین صحرا به صحرای قیامت هم به دیر آ یکره و جامی بکش زاهد…
بهر پرسیدنم ای مایه ناز آمدهای – مشتاق اصفهانی
بهر پرسیدنم ای مایه ناز آمدهای بندهات من که عجب بندهنواز آمدهای تا بگنجشک دل ما چه رسد آه که تو مژه گیرندهتر از چنگل…
بامید چه جان از تن برآید ناتوانی را – مشتاق اصفهانی
بامید چه جان از تن برآید ناتوانی را که گاه مرگ بر بالین نه بیند مهربانی را بکس گر روی حرفی هست یار نکته دانی…
از تو من غافلم از من نه تو غافل باشی – مشتاق اصفهانی
از تو من غافلم از من نه تو غافل باشی که ز دیر و حرمت جویم و دردل باشی سیل تا بحر رود راست بهرجا…
هر سحر غلطم در خون از نسیم کوی تو – مشتاق اصفهانی
هر سحر غلطم در خون از نسیم کوی تو چون نغلطاند بخون ما را که دارد بوی تو چون شوم ایمن ازو کز بهر قتل…
منم آنکه هر نفسم بدل ستمی ز عشوهگری رسد – مشتاق اصفهانی
منم آنکه هر نفسم بدل ستمی ز عشوهگری رسد غم دلبری نشود کهن که ز تازه تازه تری رسد بسریر سلطنت آنصنم زند از نشاط…
گشت یارم یار غیر آئین یاری را ببین – مشتاق اصفهانی
گشت یارم یار غیر آئین یاری را ببین شد بدشمن دوست رسم دوستداریرا ببین ساخت عمری با رقیبان و دمی با ما نساخت سازگاری را…
صبحدم در باغ دیدم عندلیبی از ملال – مشتاق اصفهانی
صبحدم در باغ دیدم عندلیبی از ملال سرکشیده در فراز گلبنی بر زیر بال گاه میشد از فغان خواموش و گاهی میکشید از ته دل…
ز مه رویان مهی جستم به خوبی آفتاب اما – مشتاق اصفهانی
ز مه رویان مهی جستم به خوبی آفتاب اما از این دفتر بدستم فردی افتاد انتخاب اما چسان ایمن توان شد از فریب نرگس مستش…
در طلبت ساز و برک راه ندارد – مشتاق اصفهانی
در طلبت ساز و برک راه ندارد هرکه بچشم و دل اشگ و آه ندارد کیستم آن طالب فنا که چراغم غم زدم سرد صبحگاه…
خدات خواهی اگر از بلا نگه دارد – مشتاق اصفهانی
خدات خواهی اگر از بلا نگه دارد مرا تو نیز نگهدار تا نگه دارد رسیدهائی به کمال جمال یوسف من ترا ز آفت گرگان خدا…
تو را که چرخ بکام من از جفا نگذاشت – مشتاق اصفهانی
تو را که چرخ بکام من از جفا نگذاشت بکام غیر ندانم گذاشت یا نگذاشت فغان که بلبل آن گلشنم که هرگز گوش گلشن بناله…
بسکه بر دل زخم جور از خاروخس باشد مرا – مشتاق اصفهانی
بسکه بر دل زخم جور از خاروخس باشد مرا در گلستان حسرت کنج قفس باشد مرا گر بپای ناقهات قدر جرس باشد مرا از شعف…
ای ز جورت دل عشاق بخون غوطهزنان – مشتاق اصفهانی
ای ز جورت دل عشاق بخون غوطهزنان لالهزاری سر کوی تو ز خونین کفنان نه ز مردیست که بر قلب ضعیفان تازد بشکند آنکه بیک…
یک گل بساحت چمن و طرف باغ نیست – مشتاق اصفهانی
یک گل بساحت چمن و طرف باغ نیست کز غیرت عذار تو چون لاله داغ نیست دارم ز ساغر تهی فقر سر خوشی مستم ز…
هم اول کاش از کویت من افکار میرفتم – مشتاق اصفهانی
هم اول کاش از کویت من افکار میرفتم چو میرفتم زا جورت آخر و ناچار میرفتم نیم مرغی که ارزم صحبت صیاد را ورنه بپای…
لطف از اول داشت یار من بمن – مشتاق اصفهانی
لطف از اول داشت یار من بمن زآن سبب نگذاشت کار من بمن بست از خونم حنا دیدی چه کرد عاقبت از کین نگار من…
گر چو من از گلشن عشقش بدل جز خار نیست – مشتاق اصفهانی
گر چو من از گلشن عشقش بدل جز خار نیست ناله بلبل چرا چون ناله من زار نیست گرنه با اغیار سرگرمی چو شمع امشب…
شب هجران سرآمد آمدی روز وصالست این – مشتاق اصفهانی
شب هجران سرآمد آمدی روز وصالست این من و وصل تو میبینم بخوابت یا خیالست این چو نبود بر درخت آرزوی کهنه و نو را…
رستنش از دامت احتمال ندارد – مشتاق اصفهانی
رستنش از دامت احتمال ندارد مرغ اسیریست دل که بال ندارد آن قدر و رفتار بین که سرو خرامان جلوه جانبخش این نهال ندارد روی…
خونم ز لب بوسه فریب تو هوس ریخت – مشتاق اصفهانی
خونم ز لب بوسه فریب تو هوس ریخت آخر ز غمت خون مرا بین که چه کس ریخت با حسرت گلشن چه کند مرغ گرفتار…
چه عجب که وقت مردن بمزار ما بیاید – مشتاق اصفهانی
چه عجب که وقت مردن بمزار ما بیاید که نیامدست وقتی که بکار ما بیاید دل هر کسی ز نازی شده صید دلنوازی چه شود…
پائی بپای دشت نوردم نمیرسد – مشتاق اصفهانی
پائی بپای دشت نوردم نمیرسد گردی به گرد بادیه گردم نمیرسد حال مرا شنید و نپردازدم بحال دردم باو رسید و بدردم نمیرسد داند مریض…