
Category: شعر انگور
تشنگی – نادر نادرپور
تشنگی در قلب گرمسیر نیمروز خوش از آرزوهای آخر اسفند ماه بود خورشید خنده روی ، پس از گریه های ابر بر شاخه ها غبار…
پدر – نادر نادرپور
پدر عاقبت روزی ترا ، ای کودک شیرین تنگ در آغوش می گیرم اشک شوق از دیده می بارم با نگاه و خنده و بوسه…
شعر انگور – نادر نادرپور
شعر انگور چه می گویید ؟ کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟ کجا شهد است ؟ این…
تازه طلب – نادر نادرپور
تازه طلب ز بیم مردن دل گریه می کنم شب و روز مگو چرا ، که ز مرگ تنم هراسی نیست دلی که زنده به…
پاییز – نادر نادرپور
پاییز زمین به ناخن باران ها تن پر آبله می خارید به آسمان نظر افکندم هنوز یکسره می بارید شب از سپیده نهان می داشت…
شعر خدا – نادر نادرپور
شعر خدا ابلیس ، ای خدای بدی ها ! تو شاعری من بارها به شاعریت رشک برده ام شاعر تویی که این همه شعر آفریده…
بی جواب – نادر نادرپور
بی جواب دلت آن روز از من ناگهان رنجید نشان رنجش از چشمت هویدا بود بلور آسمان گرد ملالی داشت ملالش در صفای آب پیدا…
دیو – نادر نادرپور
دیو در دل ظلمت شب ، دیوی است که به من بسته نگاهش را بینم از چک لب سرخش برق دندان سیاهش را دهنش برکه…
برده – نادر نادرپور
برده بوته ی خشکیده ام ز بوسه ی خورشید غنچه ی مرگم که عطر زندگیم نیست بنده ی پیرم که از نهیب حوادث راه رهایی…
دیدار – نادر نادرپور
دیدار من او را دیده بودم نگاهی مهربان داشت غمی در دیدگانش موج می زد که از بخت پریشانش نشان داشت نمی دانم چرا هر…
بت تراش – نادر نادرپور
بت تراش پیکر تراش پیرم و با تیشه ی خیال یک شب ترا ز مرمر شعر آفریده ام تا در نگین چشم تو نقش هوس…
چشم در راه – نادر نادرپور
چشم در راه هنوز آن روز ، برق خنده ی خورشید به بام خانه های دور ، پیدا بود درون کلبه ی من شمعدان می…
باران – نادر نادرپور
باران آن شب ، زمین سوخته می نوشید آب از گلوی تشنه ی نودانها وز کوچه ها به گوش نمی آمد جز هایهای زاری بارانها…
دزد آتش – نادر نادرپور
دزد آتش پای به زنجیر بسته زخمی پیرم کاین همه درد مرا امید دوا نیست مرهم زخمم که چون شکاف درخت است جز مس جوشان…
آشتی – نادر نادرپور
آشتی ای آشنای من برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد تا پر کنیم جام تهی از شراب را وز خوشه های روشن انگورهای سبز…
چاره – نادر نادرپور
چاره او بود ، او که زندگیم را تباه کرد او بود کانچه بود به باد فنا سپرد او بود کانچه در دل من خانه…
کینه ها – نادر نادرپور
کینه ها ای که با مردن من زنده شدی چه ازین زنده شدن حاصل تست ؟ کینه ی تلخ مرا کم مشمار که به خونخواهی…
چشم بخت – نادر نادرپور
چشم بخت بی تو ، ای که در دل منی هنوز داستان عشق من به ماجرا کشید بی تو لحظه ها گذشت و روزها گذشت…
از گهواره تا گور – نادر نادرپور
از گهواره تا گور گهواره ی دو چشم سیاه تو آرامگاه کودکی من بود گویی مرا چو در دل شب زادند در من چراغ عشق…
جام جهان نما – نادر نادرپور
جام جهان نما دلی که قدر عزیزان آشنا دانست چگونه صحبت بیگانگان روا دانست میان این همه با چون تویی کنار آمد چرا که جز…
فریاد – نادر نادرپور
فریاد چرا ز کوزه ی ماه امشب نمی برون نتراویدست ؟ چرا نگاه خدا ، دیگر درین خرابه نکاویدست ؟ ستارگان طلایی خشم چرا به…
تقدیر – نادر نادرپور
تقدیر آزرده از آنم که مرا زندگی آموخت آزرده تر از آنکه مرا توش و توان داد سوداگر پیری که فروشنده ی هستی است کالای…
طلسم – نادر نادرپور
طلسم ای شعر !ای طلسم سیاهی که سرنوشت عمر مرا به رشته ی جادویی تو بست گفتم ترا رها کنم و زندگی کنم اما چه…