
Category: از آسمان تا رسیمان
محبوس – نادر نادرپور
محبوس ساعتی از نیمه شب گذشت و سیاهی چهره بر آن میله های پنجره مالید باد شب از زیر طاق سبز درختان سینه کشان در…
خطبه های بهاری – نادر نادرپور
خطبه های بهاری بهار با نفس گرم بادها آمد زمین ، جوانی ازو جست و آسمان از او گلوی خشک درخت چنان فشرده شد از…
سرگذشت – نادر نادرپور
سرگذشت مرغ سیاه بر سر تخم سپید خفت با نطفه ای که در دل او می تپید گفت زهدان آهکین من ای تخم چشم من…
برف و خورشید – نادر نادرپور
برف و خورشید سر کرده در برف غبارآلود پیری آموخته از کبک ، رسم سر به زیری با او چه خواهم گفت آن روز ؟…
سرزنشی در ستایش – نادر نادرپور
سرزنشی در ستایش آنکو دل ما به اشک و خون آغشت از خاک مزار ما بسازد خشت در ملک یقین او گمانی نیست دیدی که…
با چراغ سرخ شقایق – نادر نادرپور
با چراغ سرخ شقایق مسی به رنگ شفق بودم زمان ، سیه شدنم آموخت در امید زدم یک عمر نه در گشاد و نه پاسخ…
زنی چراغ به دست – نادر نادرپور
زنی چراغ به دست زنی چراغ به دست ازسپیده دم آمد زنی که موی بلندش در آستان طلوع غبار روشنی سرخ شامگاهان داشت بر آستانه…
آهوانه – نادر نادرپور
آهوانه آی تبار مردمی من از نسل آهوان گرسنه ست ؟ نسلی که اندرون تهیاز طعام را با چشم سیر پاسخ می گوید وین وصلت…
روح القدس – نادر نادرپور
روح القدس درخت باکره ، از روح صبح بار گرفت پرنده از رحم سبز او تولد یافت به سوی روزنه ی سرخ آفتاب شتافت خوشا…
ای زمین، ای گور، ای مادر – نادر نادرپور
ای زمین، ای گور، ای مادر پیرمردی که در آن سوی درختان خزان دیده قدم می زد روح چل سالگی من بود روحی آشفته تر…
رستخیز – نادر نادرپور
رستخیز تاج خروس های سحر را بریده اند در خاک کرده اند از خاک ، رسته خرمن انبوه لاله ها ای باد ، گوش کن…
از نیمه ای به نیمه ی دیگر – نادر نادرپور
از نیمه ای به نیمه ی دیگر آه ای تمام شوکت هستی ای شادی بزرگ ای روح جاودانه ی مادینه در ژرفنای ظلمت این شب…
دریچه ای رو به شب – نادر نادرپور
دریچه ای رو به شب دریچه باز بود و در صفای شامگاه باغ سلام کاج بود و خنده ی ستاره ها پرسش نسیم از درخت…
از میان چناران – نادر نادرپور
از میان چناران فانوس ، آرام زیر پنجره می سوخت پله ی چوبی به سوی باغ روان بود نجره در شاخه های افرا می خواند…
دعایی در ژرفای شب – نادر نادرپور
دعایی در ژرفای شب هان ، ای شب وسیع تر از ابر در زیر آسمان تو ، یک شاخه ی ستبر چون گردن بریده ی…
از آسمان تا ریسمان – نادر نادرپور
از آسمان تا ریسمان درخت معجزه خشکیده ست و کیمیای زمان ، آتش نبوت را بدل به خون و طلا کرده ست و رنگ خون…
درخت می گوید – نادر نادرپور
درخت می گوید امسال امسال ، در سکوت خزانی نغمه ی هیزم شکن به گوش نیامد سایه ی تاریک او به بیشه نیفتاد جاده نلرزید…
از موج تا اوج – نادر نادرپور
از موج تا اوج پرنده ای که صدایی به صافی شب داشت شب صدا را در بیشه ها رها می کرد مرا ز روزنه ی…
در میان سرخ و سبز – نادر نادرپور
در میان سرخ و سبز راننده در گشوده و مرا پیش خود نشاند برگشتم و نگاه به او بستم با شانه های خم شده در…
بهانه ی دوست – نادر نادرپور
بهانه ی دوست چه شد که ماه مراد از کرانه ای نرسید شبی رسید و حریف شبانه ای نرسید از نکه نام خوشش نقش لوح…