غزل حضرت علامه اقبال رح به استقبال غزل حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل رح
چه می جویی – حضرت ابوالمعانی بیدل رح
به عجز کوش ز نشو و نما چه میجویی
به خاک ریشهٔ توست از هوا چه میجویی
دل گداخته اکسیر بینیازیهاست
گداز درد طلب، کیمیا چه میجویی
سراغ قافلهٔ عمر سخت ناپیداست
ز رهگذار نفس نقش پا چه میجویی
به هر چه طرف کنندت رضا غنیمت دان
زکارگاه فنا و بقا چه میجویی
به فکر خلق متن، هرزه سعی جهل مباش
محیط ناشده زین موجها چه میجویی
محیط شرم بقدر عرق گهر دارد
هنوز آب نهای از حیا چه میجویی
به دامگاه جسد پرفشانی انفاس
اشارهایست کزین تنگنا چه میجویی
هزار سال ره اینجا نیاز یکقدم است
زخود برآی زفکر رسا چه میجویی
زبان حیرت آیینه این نوا دارد
که ای جنون زده خود را ز ما چه میجویی
به ذوق دل نفسی طوف خویش کن بیدل
تو کعبه در بغلی جابجا چه میجویی
****
چه می جویی – علامه اقبال رح
به آدمی نرسیدی ، خدا چه میجوئی
ز خود گریخته ئی آشنا چه می جوئی
دگر بشاخ گل آویز و آب و نم در کش
پریده رنگ ز باد صبا چه می جوئی
دو قطره خون دلست آنچه مشک مینامند
تو ای غزال حرم در ختا چه میجوئی
عیار فقر ز سلطانی و جهانگیری است
سریر جم بطلب ، بوریا چه می جوئی
سراغ او ز خیابان لاله میگیرند
نوای خون شدهٔ ما ز ما چه میجوئی
نظر ز صحبت روشندلان بیفزاید
ز درد کم بصری توتیا چه میجوئی
قلندریم و کرامات ما جهان بینی است
ز ما نگاه طلب ، کیمیا چه می جوئی
بکوشش احمد فهیم هنرور
18 میزان 1396
عشق آباد، ترکمنستان