تخمیس برقطعه شعر نعتیه ی حضرت ابولمعانی

تخمیس برقطعه شعر نعتیه ی حضرت ابولمعانی
نعت

آن که برآفاق هر دم فیض عامش می رسد
آن که در دل هر زره جانی می دهد
آن که نور او بود منظور الله الصمد
آن که امکان تاوجوب و واحدیت تا احد
صورت تمثالی از آیینه زانوی اوست
هست ذات اشرف او هادی هر رهروی
داد آئین جهان کهنه را نظم نوی
عالم امکان بوداز خرمن فضلش جوی
رونق این محفل از چراغش پرتوی
جوش این نه لجراخضر شحه ی از جوی اوست
بهر تعظیم حنابش قد افلاکست خم
سینه از مهر لقایش بهتر است از جام جم
گرچه امکان زو برون از فیض آن نور قدم
از سواد ملک هستی تا شبستان عدم
هر کجا مژگان گشایی سایه ی گیسوی اوست
وصف چشم دلفریبشهست مازاغ البصر
می کند با قدرت حق کلک او شق القمر
بر گل رویش بود وصف الهی جلوه دگر
هر چه آید در خیال آنچه ، بالد در نظر
یک قلم جوش بهارستان رنگ بوی اوست
مقدم ذات شریفش را به عالم دار پاس
زآن که هست او فی الحقیقت اصل خلقت را اساس
خواه مشرق واشمار و خواه مغرب کن قیاس
هر طرف روی نیاز آورده باشی روی اوست
انفس و آفاق بحر قدرت اورا ساحل است
عالم غیب و شهادت حضرتش را منزل است
پرتوی از آفتاب مهر او درهر دل است
کثرتی کز وحدتش بیرون شمار باطل است
چار سوی یک شش جهت هنگامه ی یک سوی اوست
هیچ کس در این گلشن امکان باین اعراز نیست
بارگاه دیگری جز درگه ی او بازنیست
در هوایش گرچه بال عجزرا پرواز نیست

Share: