قلب داغدار

habibullah-bulbul

بجذبه ئیکه بچشمان مست یار من است
نه صبر در دل نه دل باختیار من است
چه دستبرد خزان زد مگر بکشور دل
که آن بهار طرب دور از کنار من است
مرا دوباره میسر کجا شود روزی
خزان تیره که مولود نو بهار من است
گذشت تا ز برم خنده زد بناز بگفت
ندید روز خوش هرکس که دوستدار من است
به آن کرشمه و ناز ادا که خاصه اوست
یقین که خانه بر انداز روزگار من است
بته بکرد همه هستی ام بگفتۀ غیر
هنوز در طلبش قلب داغدار من است
شکایتی نکنم “بلبلا” بجز در دوست
مراست هرچه شکایت ز دلشکار من است

الحاج حبیب الله “بلبل”
۱۱ حمل ۱۳۴۴

Share: