ابعاد علمی و فلسفی حضرت بیدل، مورد تحقیق و تدقیق علماء و فلاسفۀ اخلاق، سیاست، تعلیم و تربیه و بیشتر طرف توجۀ اهل طریقت و عرفان بوده است.
در دلی امــا به قصد اشکم افسون می کـنی
سر زجیب صد هزار آئینه بیرون مـــیکنی
هر قدر سعی زبانت، پــر فشان گفتگوسـت
عافیت می روبی و از خـــانه بیرون میکنی
بیدل از فهم کلامت عــالمی دیوانـــه شد
ای جنون انشاء، دگر، فکر چه مضمون میکنی
ابعاد علمی و فلسفی حضرت بیدل، مورد تحقیق و تدقیق علماء و فلاسفۀ اخلاق، سیاست، تعلیم و تربیه و بیشتر طرف توجۀ اهل طریقت و عرفان بوده است.
ازینکه سروده و تراویده افکار و اندیشه بیدل در محور استون کمال علمی و فلسفی او، شاخه و فروعات متنوع و متعدد داشته، کسیکه بر فهم همۀ ابعاد آن غلبه حاصل کرده باشد؛ کمتر دستیاب میشود.
هر بعد و بخش گفته و سرودۀ های بیدل، به مصداق فرمودۀ خودش، چون کوه در برابر محققین می ایستد از همین لحاظ سیر در تنوعِ اندیشه و افکارِ آن گنج معانی، بهر کس آسان نیست.
نوشته و سرودۀ های بیدل معجونی از علوم و حکمت، عرفان و نصیحت است، انسانرا در فاصلۀ خلقت تا برزخ، به مطالعه فلسفۀ وجودی و خلقی اش باز می خواند. و اینگونه این موضوع را با کمال استادی به انسان فراموش کار تذکر میدهد و میفرماید:
قابـــل بـــار امانـــت، مگــو آسان شدیم
سر کشی ها خاک شد، تـــا صورت انسان شدیـم
بـــی تمیزی داشت مـــارا، نـــاز پرورد غنا
آخــر از آدم شدن، محتاج آب و نـــان شدیم
بیـدل از ما عالمی بـــا درس معنی آشـنا شد
ما به فهم خود چرا؟! چون حرف و خط نادان شدیم
که کمتر از دعوت گران و نا صحین، توانسته أند دعوت و نصیحت را اینطور آرایش بدهند.
حضرت بیدل الفاظ و کلمات را چون خمیر کاملا ً به اختیار داشته، به هر شکل و فورم که میخواسته به آن شکل میداده، و مفاهیم عالیه را لا به لای الفاظ و کلمات تعبیه میداشته بدون اینکه بر معنی مقصود خلل وارد گردد، این جوابیست که به تعبیت و هم، از کم بضاعتی و کم عمقی مطالعه، بعضی ها گمان کرده أند که بیدل لسان دری و فارسی را کاملا ً نمیدانسته است.درحالیکه بیدل و درجه کمال ابعاد علمیت او چون عطر گل از اوراق گل اثرش به اشمام هر صاحب ذوق و اهل ادب میرسد.
حضرت بیدل در ترکیب الفاظ و بیان معانی، استاد و سرآمد روز گار خود بوده گزاف نخواهد بود اگر گفته شود در سبک و شیوۀ سرایش تا بحال کسی نتوانسته که هم سنگ او شود، بیدل آسان و روان می سرايید اما سرودن آن ممتنع و مشکل مانند:
رمز آشنای معنی، هر خیره سر نباشد
طبع سلیم، فضل است، ارث پدر نباشد
افـشای راز الفت، بـر شرم واگذارید
نگشاید این گره را، دستی که تر نباشد
و از غزل دیگر:
بس که فطرت ها ضعیف افتاده است
تـکیـه بر دنیـای فــانی میکند
هـر که را دیــدم درین عبرت سرا
بهر مــردن، زنــدگانــی میکند
حضرت بیدل قسمیکه بر اصول ادبیات و قوانین علوم آلی و ابزاری ادب فوق العاده حاکم بوده و مطالعه عمیق و بلند با افق وسیع از علوم متداوله و معاصر خود نیز داشته است حضرت بیدل در دو بعد لفظ و معنی اثر و سرودۀ خود، مثل دو بال یک پرنده مواظب بوده، با مهارت کامل استادانه موازیاً در دو خط لفظ و معنی حرکت و پرواز های کرده، اهل مطالعه و دانش را عاشق و دلدادۀ خود گردانیده است. که احوال آن دل دادگان را فقط دل دادگان میدانند.
بعضی ازین دل باختگان از اهل مطالعه و دانش همچو مجنون محو صورت لیلی الفاظ گشته، درین استقامت در خم و پیچ الفاظ از دید علوم ترکیبی، بحور عروضی، قوافی، لغات، اشتقاق، تصریف، معانی، مبانی تخیلی علم بیان، صناعات لفظی بدیع، منطق، املاء و انشاء و ساير علوم محاضرات و تلویحات با محک قواعد علمی به وادی تحقیقات روی ریگ روان گم گشته أند به نیت نقد، نقد و نسیه خود را در معرض نقد نقادان قرار داده أند.
و بعضی سوخته گان معنی، عاشقانه بدنبال معانی و محتوا شده أند، هر دانشمند و محقق در بعدی از ابعاد معانی و معارف بیدل، با ابزار تخصص، محدودۀ قابلیت و فهم، استعداد و توانمندی علمی خویش تحقیقاتی کرده. این سوختگان معانی و محتوا متناسب به جذبه درونی و صفايی آئینه دل در انعکاس تجلی معانی آن، سوخته تر گردیده أند.
از معانیکه محققین به دنبال تحقیق و نقد او بوده یکی هم اندیشه عرفانی حضرت بیدل بوده که امروز در یک مرکز علمی و اکادمیک(پوهنتون کندز) کتابی تحت همین عنوان، محصول زحمت جوان فرهیخته ما محترم(قدر دان) طی برگزاری محفل شکوهمند به معرفی گرفته میشود.
از مطالعه و نظر اندازی بر این کتاب واضح میگردد که مؤلف با کمال امانت داری و احتیاط، با رعایت اصول نگارش و قواعد فنون تالیف و اقتباس، به تالیف آن پرداخته، از چند جهت ایجاب نقد و تحسین را مینماید.
اولا ً مؤلف از وضعیت ادبی و فرهنگی جغرافیه خویش درین مقطع زمانی مطالعۀ ژرف و عمیق داشته، خواسته با یک عنوان کتاب، زنگی را به صدا در آورد تا ذوق های را که، للو للوی ساده سرايی و سپید و آزاد و آسان گرايی بخواب برده، بیدار کند.
اگر منصفانه قضاوت بکنیم، این ساده گرايی و ساده بازی مصلحت گرايی پراگماتیزم ادبی، همت ها را بحدی پایان آورده، بعضی قلم بدستان و شعراء حاضر نیست حتی به رموز و اشارات ادبی مکث بنماید. از کم بها شدن رمز و نزاکت ادبی، پارچه های ادبی عذوبت و شیرینی و جذابیت خود را باخته، که مراجع مسؤل ما به اعاده آن ارزش ها هیچ برنامه ندارد.
قدر دان با قدر شناسی ادب و فرهنگ خواسته توجه همۀ قلم بدستان و نویسندگان را به این ارزش جلب بکند، تا حیثیت و اهمیت ادبیات قاعدوی و قانونی ما اعاده شده و جایگاه اصلی خود را باز یابد.
امروز اگر در ادبیات قاعدوی و قانونی عمیقاً نظر بیاندازیم اصالت آن رنگ خود را باخته می بینیم که نوشته ها و گفته ها اکثراً به قهقرای اغلاط املايی و انشايی احرام تنزل بسته است. جای بسا تأسف و تأثر است، حتی کمترین ها!!! و انگشت شماری!!! ازین حالت متأثر و متألم أند. و اکثریت ها بی تفاوت.
ثانیاً این مجموعه به اندیشه های عرفانی بیدل اختصاص عنوان یافته برای ایقاظ و بیداری ذوق های خفته عرفان و تصوف نقش اساسی دارد با چاب این کتاب یک بار دیگر عرفان و تصوف روی زبان اهل ذوق و عرفان گل میکند و خاطرات گذشته در آئینه ذهن تجسم می یابد که در گذشته ها، در شب نشینی ها، مثنوی مولوی، دیوان حافظ، دیوان شاه مشرب و بیدل تا نا وقت ها نقل مجلس بوده حتی در فاصلۀ عصر و شام و صبح گاهان درس خصوصی جوانان خوش ذوق را در یک بخش تشکیل میداد. که با تأسف جای آنرا بطور افراطی و به نیت مصروف نگه داشتن اذهان عامه، علی الخصوص نسل جوان سریال های مبتذل غرض آلود، و درین آواخر انواع بازی ها و از جمله بازی با ابزار الکترونیکی، پر کرده است، این حرکت و انتخاب عنوان کتاب را از طرف مؤلف زیر عنوان(اندیشه های عرفانی بیدل) گامی برای خود یابی اخلاقی ادب و فرهنگ تلقی و ارزیابی می کنیم.
مؤلف درین مجموعه نوشته های دانشمندانیکه به اندیشۀ عرفانی بیدل آشنائی داشته أند، با نهایت دقت که توجه مطالعه کننده را بر تصوف و عرفان جلب میکند؛ جمع آوری و تألیف کرده و توانسته بیدل را ازین رخ به معرفی بگیرد.
در واقع حضرت بیدل، اگر نگاه عمیق و ژرف به اندیشه عرفانی او گردد در روشنی ممیزه و آموزه های اسلامی، کوشیده با دعوت ازین ستیژ انسان را به انسان نزدیک بسازد، و فاصله هائیکه از رنگ و بو ایجاد شده، گم رنگ و بی رنگ ساخته، مرحله به مرحله از بین ببرد؛ که فعلا ً از آئینه ادبیات کمتر جلوه میکند.
در حقیقت این تنها بیدل نبوده است کمر همت به این امر بزرگ انسانی و اسلامی بسته باشد این تسلسلّ واجبی دینی است که بیدل صاحب دل، به آن تیم تسلسل یافته پیوسته است و پا به نقش پای آنها گذاشته توانسته، خلفی خوبی به آنها باشد. حتی از بعضی گذشته ها بهتر درین استقامت عمل بکند. و خوبتر بدرخشد.
حرکت بیدل و سائر گذشتگان از اهل عرفان و تصوف بسوی فلسفه وجودی طریقت و معرفت در حرکت أند، که ایشان در تمامی عالم خلقت، جز زیبائی چیز دیگری را نمی بینند تمامی بشریت را به همدردی و هم رنگی و زیست با همی تشویق میکنند و میگویند:
بنی آدم اعضـای یـکدیگر ند
کـه در آفرینش ز یک گوهر اند
چو عضوی بـدرد آورد روزگـار
دیـگر عـضو هـا را نماند قرار
تـو کـز محنت دیگران بی غمی
نشـاید که نـامـت نهند آدمی
عارف در روشنی مبانی اعتقادی خود با قبول این فلسفه و منطق هرگز دچار آفت تنگ نظری و افت های خواهشات نفسی نمیشود، او تحت پوشش معرفت خود قربانی افراط و تفریط به آسانی نمیگردد او جهان را جلوه گاه حق میداند، شیفته حق است، به همه مظاهر حق، عشق می ورزد برای عارف و متصوف، خورد و کلان، نامدار و گمنام، فقیر و غنی یک سان است معیار شرافت و کرامت را برای انسان فقط تقوا میداند تصوف و عرفان اجتناب از رذائل و اکتساب فضائل را که حقیقت تقوا است بدون تعلیم و تربیه و ریاضت مقدور و میسور نمیداند از همین جهت اصطلاحات،نی، شیخ، کاردان تیز هوش، پیر می فروش، درویشان و مبصران حقیقت اهمیت نهایت بلند در تصوف دارد کنایه از استادان، مربیون پهلوی روحانی و انسانیت انسان است که تعلیم و تربیه و تزکیه نفسی افراد جامعه را بدوش دارند اینها علمائی اند بمصداق حدیث مبارک جا نشین پیغمبران بوده بعد از پیامبر وظیفه تعلیم و تربیت را بدوش دارند که بدون تربیت، انسان نمی تواند از مشترکات چرندگی و درندگی حیوانی به برتریت انسانی برسد. که حضرت سعدی سخن را از دید عرفان و معرفت کوتاه نموده میفرماید:
ور آدمی را تربیت نکنند *** تا به صد سالگی خری باشد
بابا طاهر عریان ضرورت تعلیم و تربیه را در برتریت و شخصیت یابی انسان با ابعادش بیان میکند اگر در محتوای ابیات ذیل توجه شود تهمت های انزوا طلبی و گوشه گیری را از تصوف و عرفان غیر مستقیم نفی میکند.
تو که نخوانده ای علم سموات *** توکه نـه برده ای ره در خرابات
تو که سود و زیان خود ندانی *** به یاران کی رسی هیهات، هیهات
فرمودۀ ایشان تمام ابعاد نظام اجتماعی را در تبانی عقیده و اخلاق در بر می گیرد و شرح آن مارا از موضوع خارج میسازد.
تصوف و عرفان رذالت ها را از جامعه بشری می زداید و فرهنگ فضائل را ترویج میدهد، گم شدۀ جامعه بشری نیز همین است که بیدل کوشش نهائی خود را درین راستا مثل سایر اهل تقوا و تصوف کرده است.
ما درین مقطع زمانی از نبود استاد و درس های عرفانی چون سعدی و مولوی، حافظ و بیدل و اثر های ایشان به آفت جرح و مرگ حیات معنوی شخصیت ها گرفتار هستیم روزی نیست عزت و وقار ده ها و صدها شخصیت علمی، سیاسی ما را، آفت و تهمت فساد اداری و… نه بلعد، اژدهای بدنامی بسیار با آسانی به کام خود فرو نبرد، احیاء فرهنگ طریقت و معرفت علمی و عملی یک ضرورت حیات اجتماعی ما افغانها است. باید برای پایان آوردن گراف فساد به آن متوسل شویم.
سابقاً در جوامع اسلامی تشکیل غیر رسمی و بدون معاشی به عنوان روحانیت جامعه وجود داشت که نویسندگان، شعراء چون بیدل شامل آن تشکیلات بود تنویر اذهان، تهذیب اخلاق وظیفه آنها را شکل میداد در جوامع اسلامی این فرهنگ جایگاه استوار داشت، این فرهنگ را مردانی چون بیدل در قالب شعر و نثر از بالای منبر و حجرۀ مساجد و کاشانه شخصیت های خیر اندیش محل و گاها از دربار ها زنده نگه میداشته اند، تداوم و تسلسل آنرا یکی پی دیگر بمیراث می بُردند درین امر سترگ فعلا ً منبر احساس تنهايی میکند و تشکیلات روحانیت جامعه را تحولات مهندسی و دیزاین شده برهم زده این تکلیف شرعی فعلا ً به شانة رسمی دونری تحت عنوان(جامعه مدنی) و وزارت اطلاعات و فرهنگ بار است تا افراد جامعه را تربیه و تزکیه نموده و نظام را نقد و انتقاد بکند در پالیسی وزارت مذکور تجدید نظر و جامعه مدنی مطابق قانون(جامعیت افراد، مانعیت اغیار)تعریف گردد.
اما درشان تصوف و عرفان و روحانیت جامعه طوریکه عامدانه و یا جاهلانه تبلیغ می شود که بر خلاف عقلانیت و مدنیت است، در حالیکه تصوف و عرفان از ذهن و عقل ما بیگانه نیست، عمود تصوف بر صلاح فرد، اصلاح جامعه و نظام صالح پاسخگو استوار است که توسط صوفیه و روحانیت جامعه در زمان نه چندان دور، نظارت، هدایت و استقامت داده می شده که عمق آن به فلسفه خلقت انسان میرسد و افق آن با نور سرمدیت منور است، آنانیکه تهمت می بندند هنوز از انسان تعریف کامل ندارند.
برای تعادل اوصاف ذاتی نفس، تعلیم و تربیه ضرورت است که بدون مربی و مرشد ممکن نیست.
برای آسیب شناسی نفس، مطالعه نفس ضرورت است که مطالعه آن بدون معرفت میسر نمیشود معرفت یعنی چه؟اصول و قواعدیست مراعات آن انسانرا به سرحد کمال میرساند.
خلاصه اینکه غرض از تعبیۀ هوا در نفس روی حکمت جذب منافع است بخاطر تسلسل نسل بشر که بطرف انقراض نرود هوای نفسی یکی از مشترکات انسان با تمام حیوانات است. امتیاز انسان از حیوان اینست که نفس آن باید تحت اداره و اعتدال باشد.
اعتدال هوای نفسی در انسان آنست که بقدر ضرورت، در وقت احتیاج باید جذب منافع بکند….
اگر به زیادت از اندازۀ احتیاج و ضرورت میل و قصد به جذب منافع بکند به روحیه و سجیه انسان، شرارت پدید می آید.
و اگر نفس پیش از وقت و قبل از احتیاج میل و قصد به کسب منافع بکند، برای انسان حرص تولد میشود طوریکه بیدل نصیحت آمیز میفرماید:
حرص قانع نیست بیدل ورنه ز اسباب جهان
آنچه ما در کار داریم اکثرش در کار نیست
و اگر نفس به جهتی میل و قصد بکند، نهاد و فاصله عمر به آن کوتاهی بکند برای انسان(أمل) ظاهر میشود از دید بزرگان دین نهایت مذموم است.
و اگر نفس به چیز های پست از مستوی ها میل بکند در انسان اوصاف خسیسی، پستی و دنائیت پیدا میشود.
و اگر نفس به چیز های لذید و فوق مستوی و موقف شخص میل و قصد بکند، خصلت خوش گذرانی و شهوت پیدا میشود،و اگر انسان با جذبۀ شهوت به ارضای امیال و علائق نفسی پرداخت، در حفظ و نگه داشت این احوال کوشید، برای انسان بخل پیدا میشود.
و اگر در نفس انسانی صفت هوا، میل و قصدی نداشته مغلوب و خنثی و مرده باشد، فعالیت قوای هفت گانه دماغی نتواند او را احیاء و تحریک کند.بر انسان خنوثت و فرومایگی پدید می آید، طفیلی خوران ازین جمله أند که بار دوش اند.
و صفت غضب از اوصاف ذاتی دیگر نفس است که در وجود انسان این قوای قهریه برای دفع ضرر و محافظت تعبیه شده است این خصلت در حیوانات درنده غالب میباشد از مشترکات دیگری انسان با حیوانات است.
این صفت اگر با تربیه در وجود انسان متعادل نگردد انسان درنده خوی میگردد برای انسان بدخوئی، تکبر،حِدٌّت، عداوت، تندی، خود رائی، خود دانمی، بی ثباتی، عجب، تفاخر، ترفع و خیلائی پیدا میشود.
و اگر صفت غضب در نفس انسانی مغلوب و معیوب باشد، برای انسان صفت بی حمیتی، بی غیرتی، بی همتی، و ذلت پیدا میشود مردم تظاهر گرا، ابن الوقت و چاپلوس و چرب زبان از همین قماش أند. که بیدل در احوال انسانی به این صفت سخت متوجه بوده و میگوید:
پر خـود نمای کار گۀ چند و چون مباش
در خـانه ای که سقف نداشت ستون مباش
با هر کمالت اندکی دیوانگی خوش است
گیرم که عقل کل شدۀ ای بی جنون مباش
عـاجز کشی ست، شیوۀ ابنای روزگار
(بیدل) به چشم خیره نگاهان زبون مباش
اگر صفت بخل از هوای نفسی و صفت تکبر و تفاخر و ترفع عجب از صفت غضب نفسی با هم در وجود انسان متحد و یک جا عمل بکنند در انسان(حسد)پیدا میشود این صفت مذمومه و محکوم همان است که خداوند متعال فرموده از شر حاسد بمن پناه ببرید یعنی اینکه آن زمان حاسد، حسد بکند چارۀ او را جز خدا کسی کرده نمی تواند.
و اگر این میول و قصد اوصاف ذاتی نفس از هوا تا غضب میدانی برای جولان خود نیافت، در وجود انسان حقد، کینه و عقده پیدا میشود که اکثر سفاکان خوش آشام از دید علم روحیات و روان شناسی عقده مندانی هستند خود را با اندازه شائستگی خود در جامعه نه شناخته پر مدعا و عقده مند بار آمده همیشه خود را با مقایسه دیگران محروم حس نموده، از ضعف عقلی و درک پایان احساس محرومیت نموده با حقد و عقده و کینه وارد جامعه می شوند.
حضرت بیدل عقده مندان را از کسانی میداند که دل نا بینا دارد که دل او با گره های عقده تابیده شده طوریکه میگوید:
دل ز نابینائی خود میکشد بار جسد
تا گره در سینه دارد دانه خاکش بر سر است
مکتب تصوف، انسان شناسی و جامعه شناسی را خوبتر و دقیق از مکتب های دیگر مطالعه میکند شیوه تعلیمی و تربیتی تصوف اینست زمانیکه از ذهن انسان رذائل را پاک ساخت، به تحلیه زیور فضائل می پردازد که فضائل عمدتاً تحت چهار عنوان بزرگ (حکمت، عفت، شجاعت و عدالت) اگر تحقیق و دنبال شود هر کدام کتابی خواهد بود.
که حضرت بیدل طوریکه توانسته است آسیب هائیکه رذائل به شخصیت انسان میرساند از دید علمی آسیب شناسی تصوف و عرفان به بیان بگیرد؛ همان طور استادانه و عارفانه توانسته است فضائل را که انسان را از دید تصوف و عرفان انسان کامل می سازد در قالب شعر که اوقع در ذهن است به بیان بگیرد، آوردن مثال به هر بعد از فروعات انواع فضائل و رذائل از ابیات حضرت بیدل و توضیح پیوندی آن به علم تصوف و عرفان وقت فراوان، میخواهد، تا تلمنداً سال ها فرا گرفته نه شود، با بیانیه و یا همچو مقاله حق بیان مقام بیدل و عظمت علم تصوف و عرفان ادا نمی شود.
چونکه تصوف و عرفان در حد نظری خود عملی و در حد عملی خود بر مبنای نظری است مانند لبه های شمشیر، تیز و در عین حال باریک که مو به مو اصول و قواعد شریعت اسلامی قسمیکه هدایت داده موازی با آن نظارت و مدیریت میدارد.
سلوب و شیوۀ روحانیت جامعه بر قاعدۀ تصوف و عرفان علمی، بر مبنای شریعت اسلامی، در آسیب شناسی جامعه، موفق ترین شیوۀ مدیریتی جامعه میباشد اگر به آن توجه شده عملی گردد موفق ترین نظر و تئوری در حد عملی خود در اصلاح جامعه است.
اهل سیاست از زمانیکه انسان به بلوغ سیاسی رسیده از نعمت مشورۀ روحانیت جامعه برخوردار بوده اگر تاریخ از گذشته های دور مطالعه گردد ارسطو های بوده که اسکندر ساخته شده است و تاریخ کشور ما فردوسی، نوائی تا سلجوقی و خلیلی را فراموش کرده نمی تواند که (خورد و کلان) را بخودی، خود دعوت کرده أند.
انسان در مسیر تصوف به من واقعی و خودی خود میرسد بیدل این فاصله را روشنتر اما عمیق تر به تصویر کشیده است.
آنانیکه بیدل را از پهلوی اندیشه های عرفانی و تصوفی او می شناسند؛ اتفاقی به همین حقیقت عقیده دارند حتی ایرانی ها که بیدل را بهر دلیلی که بوده دیرتر شناخته أند؛ این حقیقت را رد نمی کنند طوریکه یکی از محققین ایرانی می نویسد:
(بیدل از آن دسته شاعرانی میباشد که دارای اندیشه ژرف و عمیقی که در اشعار خود، فلسفه و عرفان را بصورت والا و واضح منعکس نموده است)
یقین دارم شما بزرگواران و دانشمندان میدانید که بعد از خیرالقرون ومایلی آن تا قرن های دیگر پیغمبر(ص)، صحابی، و تابعی و تبع تابعی(رض) در جوامع بشری حضور نداشته علماء من حیث وارث انبیاء در تعلیم تربیه و تزکیه اخلاق انسانی مکلفیت داشته أند علماء و دانشمندان در روشنی هدایات آسمانی با درک رسالت شرعی خویش ها دايماً دو بعد انسان را زیر نظر داشته شریعت و طریقت را ضرورت کمال ظاهر و باطن انسان دانسته أند قسمیکه در احکام شریعت مدرسه ها ایجاد شده شاگردانی به جامعه تقدیم شده تا درستی ظاهری آنها را با فقه ظاهر نظارت بکند و موازی با ظاهر انسان البته باطن انسان در محراق توجه بوده. درین بعد مدرسه ها و مکتب ها ایجاد شده.
این مدرسه ها و مکتب خانه های فقه باطن(علم وعرفان اسلامی) چهره های را چون حضرت (بیدل) بجامعه تقدیم نموده که او توانسته رسالت خود را درین امر سترگ عالی تر و خوب تر به انجام برساند.
حضرت بیدل از جمله تربیه یافتگانی بوده که نام او با عرفان و تصوف گره خورده دو نام به یک معنی گردیده است که از نام بیدل عرفان و تصوف و از عرفان تصوف نام بیدل را ذهن تداعی میکند.
حضرت بیدل از جمله کسانی بوده که درک فلسفی او از آمیزه های فلسفه اسلامی پشتوانه داشته و فلسفه های دیگر تاریخ دور را با قواعد اخلاق و فرهنگِ عقیدتی خویش، فلتر نموده، ازین معبر، عالمانه، عارفانه و استادانه عبور داده است.
حضرت بیدل راه حق را در اهداف عالیه آفرینش، در عرفان و معرفت خلاصه کرده، عرفان و طریقت را جوهر عبادت، عبادت را حق خدا و تکلیف بنده، در کمال انسانیت میداند. معرفت و طریقت بر خلاف ایدۀ کوته نظران، خام اندیشان گوشه نشینی و جامعه گریزی تلقی میدارند؛ نیست، عرفان و تصوف انسان را در آمیزش، تساعد و تعاضد و زیستن زیر چتر قواعد انسانی و اسلامی دعوت میکند عمل رهبانیت و مرتاضیت را رد نموده و مینماید.
تصوف و عرفان در اصول و روش دعوت گری خود، توجه زیاد به قدرت جذبه و کشش های درونی دارد. میخواهد انسان، برای صلاح خود من حیث عنصر تشکیل دهنده جامعه، انسانی، التزامات، احتساب و مایۀ درونی از درون خود داشته باشد.
و عقیده دارد قدرت التزامی درونی برای بشر قوی تر از الزامات بیرونی عمل میکند میخواهد تا انسان در برابر دیده پولیس و قاضی و قانون و حتی پدر و دور از دید آنها یک سان عمل بکند. تزریق این ایده و نظر متکی به قواعد شریعت اسلامی بجز از مکتب اخلاق و عرفان اسلامی از توان هیچ مکتبی پوره نیست.
مکتب های دیگر تربیتی جوامع بشری که میخواهند انسان را از بیرون ذریعۀ قانون و پولیس اداره بکند زحمت و هزینه بلند تری را ایجاب نموده و کامیابی آن متناسب به آن زحمت و هزینه و مصرف کمتر میباشد، و از لحاظ قانون فزیکی نیز به این میتود و روش، عقل چندان قانع نیست از دید اهل عرفان و معرفت خلایکه از نبود پولیس و قاضی در حیات فعلی و انفعالی فرد در متن جامعه ایجاد میشود این خلاء و شگاف را به تعبیر علم عرفان دل روشن و آگاه، به تعبیر علم اخلاق (وجدان پاک) و به تعبیر فلاسفه و منطقیون (ضمیر باطن سالم و بیدار) پُر میگردد.
که تحت عنوان فقه باطن و یا علم قلب تعلیم و تدریس میشود قاعدتاً هر علم تعریف خاص خود را دارد که علم قلب و یا فقه باطن مسلک تصوف را ابن عابدین در فقه السنه این چنین تعریف دارد.
(علم القلب، وهو علمٌ یعرف به انواع الفضائل و کیفة اکتسابها و انواع الرذائل و کیفه اجتنابها)
ترجمه: علم قلب، و آن علمیست که شناخته میشود بواسطه آن انواع فضائل و چگونگی و کیفیت اکتساب آن، و انواع رذائل و کیفیت دوری جستن و اجتناب از آن.
برای کج اندیشان باید گفته شود این جوهر و تشخیص را اگر کسی نداشته باشد، جوهر انسانست او چگونه تعریف میشود.
فضائل و رذائل تماماً به معنویت و درون انسان تعلق دارد که تصوف عموماً انسان را از درون مطالعه میکند بمصداق فرمودۀ حضرت مولنای بلخی عالم بزرگ تصوف و عرفان اسرار درونی انسان ملاک و معیار شخصیت انسان است. تا چیز های دیگر ظاهری طوریکه بیدل میگوید:
ز صورت جز خیالی نیست حاصل *** تـو در معنی نگر هـر آدمـی را و در میتود تربیتی خود تصوف تخلیه را بر تحلیه مقدم میداند صوفی و مرشد عقیده دارد تا انسان از رذائل نفسی پاک نه شود، فضائل در سجیه او رنگ نمی پذیرد.
این طریقه اهل تصوف و عرفان، برگرفته و کافی شدۀ روش پیامبر(ص)است که از مطالعه مرحله تربیتی مکه تا طرح قوانین نظام در مدینه واضح می شود.
اهل تصوف میگویند دوصدا از باطن شنیده میشود اول صدای شری است دوم صدای خیری است، صدای شر صدای نفس اماره است، صدای خیر صدای دل و وجدان است، هر یک به خیر و شر انسان را دعوت میدارد. انسان به هر کدام ویزه داد آن میشود.طوریکه حضرت سنائی میگوید:
در تو حیوانی و روحانی و شیطانی داشت *** در شـمار هر که باشی آن شوی روز شمار
از اینکه اهل تصوف تخلیه از رذائل را مقدم به تحلیه با فضائل میدانند اولا ً در وجود انسان نفس را مطالعه میدارند که منبع تمام صفات مذمومه است.
نفس ابتداءً قرار ارشاد قرآنی اماره بالسوء میباشد این حیوان درنده و خورنده آهسته، آهسته با زحمت و ریاضت اهلی میگردد، مراتب و مقامات آنرا اهل طریقت تا چهار مرحله حساب کرده أند اما مولنا محمد عمر سربازی مراتب نفس را در(خلاصه التصوف) تا هفت مرحله حساب کرده است. که با تربیه آن، انسان کامل میشود، قرار روایت کریم زمانی در شرح مثنوی انسان کامل دارای اقوال نیک، افعال نیک، اخلاق و معارف میباشد که مولنا با خستگی کامل از دیو و ددیکه در لباس و قیافه انسان، جوهر ما به الامتیاز انسانیت را ندارند نفرت نموده از زبان شیخ در آرزوی آن انسانی میشود که گم شدۀ اهل عرفان و طریقت بوده، این همه ریاضت بخاطر اوست و مولنا در مثنوی انسان کامل را به نی تشبیه کرده است، حضرت حافظ پیر می فروش و کاردان تیز هوش لقب میدهد، حضرت بیدل مبصران حقیقت، خاموشان و رمز آشنا میگوید که اکثراً از تعلقات و اوصاف نفسی با صنعت تجرید از انسان سخن بمیان می آورند.
نفس در وجود انسان چون آتش در دامن خرمن است که نه با او حیات به سر میشود، نه هم بی او، چون بی او حیات سرد و تاریک است. و (بدون جلو داری و تربیت و مدیریت) زبانه او خرمن حیات را میسوزاند که باید در وجود انسان نا بکار همه کاره دقیقاً مطالعه گردد. نفس اوصافی دارد. همه بد بختی ما زاینده اوصاف ذاتی اوست. اوصاف ذاتی نفس در بعد مادی و جسمی انسان که تعلقاتی با عناصر اربعه و مشترکاتی با موالید ثلاثه داشته، روی حکمت خاص در وجود انسان تعبیه شده که تشریح همه حکمت و فلسفه و غرض آن، ما را از موضوع خارج میسازد از اینکه از اندیشه عرفانی بیدل سخن بمیان آمده و غرض عرفان تربیه تزکیه نفس است کوتاه عرض میشود که:
قرار توضیح نجم الدین، ابوبکر الرازی در مرصاد العباد، نفس انسانی دارای دو صفت ذاتی(هوا)و(غضب)میباشد و باقی تمام اوصاف مذمومه ازین دو صفت، اگر متعادل نگردد، تولد میگردد، نفس در بعد جسمی انسان این صفت را از اصل ماهیت خویش عناصر اربعه به ارث گرفته است برای شرح بیشتر به منبع مذکور مراجعه فرمائید….
و اگر این میول و قصد اوصاف ذاتی نفس از هوا تا غضب میدانی برای جولان خود نیافت، در وجود انسان حقد، کینه و عقده پیدا میشود که اکثر سفاکان خوش آشام از دید علم روحیات و روان شناسی عقده مندانی هستند خود را با اندازه شائستگی خود در جامعه نه شناخته پر مدعا و عقده مند بار آمده همیشه خود را با مقایسه دیگران محروم حس نموده، از ضعف عقلی و درک پایان احساس محرومیت نموده با حقد و عقده و کینه وارد جامعه می شوند.
حضرت بیدل عقده مندان را از کسانی میداند که دل نا بینا دارد که دل او با گره های عقده تابیده شده طوریکه میگوید:
دل ز نابینائی خود میکشد بار جســــــد
تا گره در سینه دارد دانه خاکش بر سر است
مکتب تصوف، انسان شناسی و جامعه شناسی را خوبتر و دقیق از مکتب های دیگر مطالعه میکند شیوه تعلیمی و تربیتی تصوف اینست زمانیکه از ذهن انسان رذائل را پاک ساخت، به تحلیه زیور فضائل می پردازد که فضائل عمدتاً تحت چهار عنوان بزرگ(حکمت، عفت، شجاعت و عدالت)اگر تحقیق و دنبال شود هر کدام کتابی خواهد بود.
که حضرت بیدل طوریکه توانسته است آسیب هائیکه رذائل به شخصیت انسان میرساند از دید علمی آسیب شناسی تصوف و عرفان به بیان بگیرد؛ همان طور استادانه و عارفانه توانسته است فضائل را که انسان را از دید تصوف و عرفان انسان کامل می سازد در قالب شعر که واقع در ذهن است به بیان بگیرد، آوردن مثال به هر بعد از فروعات انواع فضائل و رذائل از ابیات حضرت بیدل و توضیح پیوندی آن به علم تصوف و عرفان وقت فراوان، میخواهد، تا تلمنداً سال ها فرا گرفته نه شود، با بیانیه و یا همچو مقاله حق بیان مقام بیدل و عظمت علم تصوف و عرفان ادا نمی شود.
چونکه تصوف و عرفان در حد نظری خود عملی و در حد عملی خود بر مبنای نظری است مانند لبه های شمشیر، تیز و در عین حال باریک که مو به مو اصول و قواعد شریعت اسلامی قسمیکه هدایت داده موازی با آن نظارت و مدیریت میدارد.
علماء علم تصوف و عرفان میگویند، تصوف و عرفان بدون شریعت اسلامی ضلالت و گمراهی است طوریکه حضرت بیدل از افرادیکه علم شریعت را نمیداند در لباس صوفی گری تظاهر میکند بر حذر میدارد و میگوید:
حذر از زاهد مســــــواک به ســــر
عقـــــرب و نیش چه معنـــــی دارد
اشاره به مردمانی است بدون علم و فهم شرعی در ظاهر به صوفی بودن تظاهر می کنند صوفین و اهل طریقت در سیر و سلوک و ریاضت خود داشتن علم را ضرور و شرط میدانند، متصوفین بزرگ چون مولنا و بیدل و امثالهم قراریکه احوال ایشان مطالعه گردد اولا ً عالم و فاضل شده أند بعداً شاعر و عارف، متأسفانه امروز قضیه بر عکس است.
اهل تصوف و عرفان تنها به داشتن علم قناعت نمی دارند در داشتن علم، عمل را لازمۀ آن میدانند و هم چنان در عمل، اخلاص را از واجبات میدانند که هدف نهائی علم است.
اهل تصوف و عرفان مراتب و منازل و تشکیلات معنوی دارند که به اساس کفایت و قابلیت علمی و ریاضتی از صفوف عادی به آن مقامات عالی میرسند این مقامات و مراتب قرار روایت های مختلف تا دوازده هزار مقام گفته شده است طوریکه حضرت شبلی عالم فقه و حدیث متصوف بزرگ مست حق و مجذوب حق حقیقت از حضرت جنید بغدادی در همین مورد می پرسد، حضرت جنید جواب میدهد این جواب را دوکتور جواد نور بخش در صفحه 23 کتاب خود در مورد حضرت شبلی از جلد دوم صـ404 عین القضات نقل نموده مینویسد:
(ای شبلی! میان تو و نیکان قوم تو(بزرگان صوفیه) دوازده هزار مقام است)
طی این دوازده هزار مقام ترتیب و طریقه های دارد ممکن نیست همه را در چوکات الفاظ و کلمات در آورد، رسیدن به مقام نهائی و عالی انسانی تا وصل حق چون از علوم مکاشفه بوده حق بیان لفظی و کتبی از او مسلوب میباشد با اشاره ها بیان شده طوریکه بیدل میفرماید:
وصل حق(بیدل) نظر بر بستن است از ما سوی
قرب شه خواهی، زعالم، چشم چون شهباز بند!
که سالکان راه حق و پویندگان طریق حقیقت که هدف از آفرینش و حکمت خلقت انسان را در معرفت خلاصه میکند و عرفان را جوهر عبادت میدانند در وصل حق طوریکه حضرت بیدل به آن اشاره میدارد بسته کردن چشم از غیر خدا و داشتن گوش به فرمان خدا، این فاصله بکدام آداب و اخلاق طی شود ضرورت به پیر و مرشد تربیه و تزکیه دارد برای طی آن ریاضت ها باید کشید نمیتوان آن را به لفظ و حرف تعبیر کرد خلاصه عرض از معروضه فوق در حق بیدل، تصوف و اهل آن عرض اخلاص است نه بیان بزرگی شان ایشان که با چند حرف خلاصه شده باشد، باید عقیده بداریم که:
صوفیان به جای رسیده مردم عادی نمی باشند آنها را (متصرفین) میگویند بزرگ آنها که یک نفر است(قطب یا غوث) میگویند و بعداً سه تن نقبا، چهار تن اوتاد، هفت تن ابرار چهل تن ابدال، سه صد تن اخیار میباشد، به این شکل هجویری در کشف المحجوب سخن رانده است اینها نائب رسول الله (ص) أند چونکه نائب او (ص) علمای حقانی و اولیای ربانی میباشد که مطلوب شریعت که در علم عمل و در عمل اخلاص است، زیور آنهاست از همین سبب این قشر با اقشار عادی و معمولی دیگر در ظاهر قیاس نگردد مولنا میگویند.
کار پـاکان را قیاس از خـود مگیر
گـرچه مـانـد در نوشتن شیر، شیر
آن یکی شیر است اندر بــادیــه
آن دگـر شیر است انـدر بـادیـه
آن یکی شیر است که آدم میخورد
آن دگر شیر است کـه آدم میخورد
مردمان به جا رسیدۀ از اهل تقوی همه چیز را لطف و فضل الهی دانسته خود را آئینه سخن از الهام میدانند که در بحث نفس در الهام فجور و تقوی آن، قرآنکریم به آن اشاره های دارد بیت ذیل برگرفته از همان معنی است که بیدل میفرماید:
فطــرت بیدل همــان آئینه معجز نــمـاست
هر سخن کز خامه اش می جوشد الهام است و بس
باطن عرفا و اهل تصوف هر اندازه ایکه با ریاضت و تقوی روشن می شوند به همان اندازه به ضعف و نقص خود پی می برند، تصوف و عرفان پهلو های حیوانی نفس را مدیریت از شخصیت انسان ترفع و تکبر، عجب و خود رائی را میزداید اینک بیتی از حضرت بیدل به عنوان حسن ختام همآهنگ با او صدای ما نیز اینست:
مارا نمیتوان یافت بیرون ازین دو عبرت
یا ناقص الکمالیـم یـا کامل القصوریم
با پیشکش مفهوم بیت فوق، ازمقدم همه بزرگان، استادان پوهنتون و ادبا و دانشمندان حاضر در محفل خواهش مندم از اینکه، اگر حق بیان عرفان و تصوف و اندیشه عرفانی حضرت بیدل آنطوریکه شایسته شأن ایشانست ادا نه شده باشد؛ حمل به قصور و کوتاهی بنده نموده بنده را معذور دارند.
حيرت فاريابي