Category: غزلیات قاآنی
تو در خوبی و زیبایی چنان امروز یکتایی – قاآنی
تو در خوبی و زیبایی چنان امروز یکتایی که خورشید ار به خود بندی به زیبایی نیفزایی حدیثروز محشرهرکسیدر پرده میگوید شود بیپرده آن روزی…
ضحاک وار کشته بسی بی گناه را – قاآنی
ضحاک وار کشته بسی بی گناه را بر دوش تا فکنده دو مار سیاه را قصد ذقن نمودمش از زلف عنبرین چشمم ندید در شب…
آن نه رویست که یک باغ گل و نسرینست – قاآنی
آن نه رویست که یک باغ گل و نسرینست وان نه خالست که یک چرخ مه و پروینست شادیی راکه غمی هست ز پی شادی…
دل شکسته من آهش ار اثر دارد – قاآنی
دل شکسته من آهش ار اثر دارد دعاکنم که خدایش شکستهتر دارد ز سیم اشک و زر چهرهام توان دانست که شهر عشق گدایان معتبر…
مگر دریچهٔ نوری تو یا نتیجهٔ حوری – قاآنی
مگر دریچهٔ نوری تو یا نتیجهٔ حوری که فرق تا به قدم غرق در لطافت و نوری مرا تو مردم چشمی چه غم که غایبی…
بس رنج در آماجگه عشق تو بردیم – قاآنی
بس رنج در آماجگه عشق تو بردیم مردیم و خدنگی ز کمان تو نخوردیم با سوز دلی گرمتر از آتش بهمن چون آب دی از…
رفتند دوستان و کم از بیش و کم نماند – قاآنی
رفتند دوستان و کم از بیش و کم نماند روزم سیاه گشت و برم سایه هم نماند چون صبح از آن سبب نفس سرد می…
یارکی هست مرا به لطافت ملکو – قاآنی
یارکی هست مرا به لطافت ملکو به حلاوت شکر و به ملاحت نمکو دی مرا گفت به طیش غم برانگیخته جیش از پی موکب عیش…
تو را رسمست اول دلربایی – قاآنی
تو را رسمست اول دلربایی نخستین مهر و آخر بی وفایی در اول مینمایی دانهٔ خال در آخر دام گیسو می گشایی چو کوته مینمودی…
قاصدی کو تا فرستم سوی تو – قاآنی
قاصدی کو تا فرستم سوی تو غیرتم آید که بیند روی تو مرده بودم زنده گشتم بامداد کامد از باد سحرگه بوی تو کاش میمردم…
ای حسن تو چون فتنهٔ چشم تو جهانگیر – قاآنی
ای حسن تو چون فتنهٔ چشم تو جهانگیر صد سلسله دل در خم زلف تو به زنجیر عشق من و رخسار تو این هردو جهانسوز…
دل دیوانه که خود را به سر زلف تو بستست – قاآنی
دل دیوانه که خود را به سر زلف تو بستست کس بر او دست نیابد که سر زلف تو بستست چکند طالب چشمت که ز…
مست و بیخود سروناز من به صحرا میرود – قاآنی
مست و بیخود سروناز من به صحرا میرود با چنین مستی نگه کن تا چه زیبا میرود گاه میافتد ز مستی گاه میخیزد ز جا…
این چه حالست که از سرکله انداختهای – قاآنی
این چه حالست که از سرکله انداختهای مست و بیخود شده از خانه برون تاختهای تبغ صیقل زده در مشت و سپر از پس پشت…
ز بس که هجر تو لاغر میان بکاست تنم – قاآنی
ز بس که هجر تو لاغر میان بکاست تنم قسم به جان تو کزین تهیست پیرهنم مرا که پیش زبان دم نمیزند شمشیر بیا تو…
چه شیرین گفت خسرو این عبارت – قاآنی
چه شیرین گفت خسرو این عبارت که نبود وصل شیرین بیمرارت سرم را در ره وصل تو دادم که بیسرمایه صعب افتد تجارت سزد گر…
قوت من باده قوتم یارست – قاآنی
قوت من باده قوتم یارست وآدمی را همین دو درکارست عیش آدم بود به قوت و قوت قوت و قوت نیست مردارست هر ولایت که…
اگر از خوردن می لعل لبت رنگینست – قاآنی
اگر از خوردن می لعل لبت رنگینست بیسبب چیست که می تلخ و لبت شیرینست حور در سایهٔ طوبی اگرش جاست چرا طوبی قد تو…
دل هرجایی من آفت جانست و تنست – قاآنی
دل هرجایی من آفت جانست و تنست آتش عمر خود و برق تن و جان منست از سر زلف بتانش نتوان کردن فرق در تن…
نکو نبود به یکبار ترک ما گفتن – قاآنی
نکو نبود به یکبار ترک ما گفتن ز ما بریدن و صد شکوه برملا گفتن نظر نکردن و از خشم روی تابیدن غضب نمودن و…
بتا ز دست ببردی دلم به طراری – قاآنی
بتا ز دست ببردی دلم به طراری ولی دریغ که ننمودیش پرستاری به دلربایی و شوخی و صیدکردن خلق مسلمیّ و نداری همی وفاداری به…
ز ما صد جان وز آن لب یک عبارت – قاآنی
ز ما صد جان وز آن لب یک عبارت ز ما صد دل وز آن مه یک اشارت دلا از چشم خونخوارش حذر کن که…
چه غم ز بی کلهی کآسمان کلاه منست – قاآنی
چه غم ز بی کلهی کآسمان کلاه منست زمین بساط و در و دشت بارگاه منست گدای عشقم و سلطان وقت خویشتنم نیاز و مسکنت…
که بود آن ترک خونآشام سرمست – قاآنی
که بود آن ترک خونآشام سرمست که جانم برد و خونمخورد و دل خست درآمد سرخوش و افتادم از پای برون شد مست و بیرون…
آن سنگدل که شیشهٔ جانهاست جای او – قاآنی
آن سنگدل که شیشهٔ جانهاست جای او آتش زند در آب و گل ما هوای او سوگند خوردهام که ببوسم هزار بار هرجا رسیده است…
دلا بیا بشنو از حکیم قاآنی – قاآنی
دلا بیا بشنو از حکیم قاآنی ز مشکلات جهان درگذر به آسانی وگرنه بالله مشکل شود هر آسانت تو تا ز دغدغهٔ نفس خود هراسانی…
نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی – قاآنی
نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی چه شود کز دلم امروز گره بگشایی ور تو آیی نشود چارهٔ تنهایی من که من از…
بکش ار کشی به تیغم، بزن ار زنی به تبرم – قاآنی
بکش ار کشی به تیغم، بزن ار زنی به تبرم بکن آنچه میتوانی که من از تو ناگزیرم همه شرط عاشق آنست که کام دوست…
زندهٔ جاوید کیست کشتهٔ شمشیر دوست – قاآنی
زندهٔ جاوید کیست کشتهٔ شمشیر دوست دل که مرا در برست به که به زنجیر دوست دیده عزیزم ولی یار چو گیرد کمان دیده سپر…
حیران کند جمال تو ماه دو هفته را – قاآنی
حیران کند جمال تو ماه دو هفته را خجلت دهد رخ تو گل نو شکفته را دارم چو ماه یکشبه آغوش از آن تهی تا…
کنون که برگ و نوا نیست باغ و بستان را – قاآنی
کنون که برگ و نوا نیست باغ و بستان را بساز برگ و نوای دی و زمستان را گلوی بلبله و راح ارغوانی گیر بدل…
ای تیره زلف درهم ای نافهٔ تتاری – قاآنی
ای تیره زلف درهم ای نافهٔ تتاری کار من از تو درهم روز من از تو تاری گر نیستی تن من تا چند گوژپشتی ور…
دلبران اخترند و تو ماهی – قاآنی
دلبران اخترند و تو ماهی نیکوان لشکرند و تو شاهی چندگویی دلت چگونه بود تو درون دلی خود آگاهی بس درازستی ای شب یلدا لیک…
نگار سرو قد من چو عزم باغ کند – قاآنی
نگار سرو قد من چو عزم باغ کند چو برگ لاله دل باغ پر ز داغ کند به باغ میرود امروز نی غلط گفتم که…
به جرم عشق تو گر میزنند بر دارم – قاآنی
به جرم عشق تو گر میزنند بر دارم گمان مبرکه ز عشق تو دست بردارم مگوکه جان مرا با تو آشنایی نیست که با وجود…
سخن از بوسهٔ آن لعل لب نوش افتاد – قاآنی
سخن از بوسهٔ آن لعل لب نوش افتاد به میان بار دگر خون سیاوش افتاد گشت یکسان شب و روزم که ترا از رخ و…
چونست که اسماعیل هرگه به خروش آید – قاآنی
چونست که اسماعیل هرگه به خروش آید هشیار رود از هوش بی هوش به هوش آید سر تا به قدم مردم از وجد به رقص…
گر به تیغم بکشی زار و به خونم بکشی – قاآنی
گر به تیغم بکشی زار و به خونم بکشی من نه انکار کنم چون تو بدان کار خوشی پیش روی تو دو زلف تو سرافکنده…
ای آفتاب بندهٔ تابنده رای تو – قاآنی
ای آفتاب بندهٔ تابنده رای تو گردنده چرخ گرد سُم بادپای تو تو سایهٔ خدایی از آن روی چشم عقل نه دیده ابتدای تو نه…
دلم به زلف تو عهدی که بسته بود شکستی – قاآنی
دلم به زلف تو عهدی که بسته بود شکستی میان ما و تو مویی علاقه بود گسستی ز شکل آن لب و دندان توان شناخت…
نه تو دست عهد دادی که ز مهر سر نتابم – قاآنی
نه تو دست عهد دادی که ز مهر سر نتابم به چه جرم روی تابی که بری ز جسم تابم چه خلاف کردم آخر که…
به چشم من همه آفاق پر کاهی نیست – قاآنی
به چشم من همه آفاق پر کاهی نیست سرم خوشست بحمدالله ار کلاهی نیست فضای ملک خداوند جایگاه منست مرا از آن چه که در…
زین پس به کار ناید رطل و سبو مرا – قاآنی
زین پس به کار ناید رطل و سبو مرا ساقی به خم می بنشان تا گلو مرا لخت جگر کباب کنم خون دل شراب کاین…
دارم نگار سنگدل سیم سینهای – قاآنی
دارم نگار سنگدل سیم سینهای کز فرط مهر او به دلم نیست کینهای او همچو کعبه ساکن و خلقی بسان حاج احرام بسته سوی وی…
لحن اسماعیل آشوبی که در دستان کند – قاآنی
لحن اسماعیل آشوبی که در دستان کند کافرم چنگیز اگر با جیش ترکستان کند ساز دستان چون نماید شور آوازش به بزم هوش هشیاران رباید…
ای روی تو فرخندهترین صنع الهی – قاآنی
ای روی تو فرخندهترین صنع الهی در مملکت حسن ترا دعوی شاهی خورشید بود زیرکلاه تو عجب نیست گر زانکه کنی دعوی خورشیدکلاهی خال و…
دلدار بود دین و دل و طاقت و قرار – قاآنی
دلدار بود دین و دل و طاقت و قرار چون او برفت رفت به یکبار هر چهار گویند صبرکن که بیاید نگار تو آن روز…
هر جا حکایت از صنمی دلربا رود – قاآنی
هر جا حکایت از صنمی دلربا رود از هر زبان بر او همه مدح و ثنا رود در مسجدی که سادهرخی میکند نماز صد دست…
به رنگ و بوی جهانی نه بلکه بهتر از آنی – قاآنی
به رنگ و بوی جهانی نه بلکه بهتر از آنی به حکم آنکه جهان پیر گشته و تو جوانی ستارهای نه مهی نه فرشتهای نه…
شب دوشین که مرا لب به لب نوشین بود – قاآنی
شب دوشین که مرا لب به لب نوشین بود شب که از عمر شمردیم شب دوشین بود گاه لب بر لب جانانه و گه بر…
خلق را قصهٔ حسن پری از یاد رود – قاآنی
خلق را قصهٔ حسن پری از یاد رود هرکجا ذکری از آن شوخ پریزاد رود هر شکایت که مرا از تو بود در دل تنگ…
گرم ز لطف بخوانی ورم به قهر برانی – قاآنی
گرم ز لطف بخوانی ورم به قهر برانی تو قهرمانی و قادر بکن هر آنچه توانی گرم به دیده زنی تیر اگر به سینه ننالم…
ای زلف تو چون خاطر عشاق مشوش – قاآنی
ای زلف تو چون خاطر عشاق مشوش وی صفحهٔ رویت ز خط و خال منقش موی تو به روی تو عبیریست به مجمر خال تو…
دوست دارم که مرا در بر خود بنشانی – قاآنی
دوست دارم که مرا در بر خود بنشانی شیشه را آن طرف دیگر خود بنشانی هرکه نزدیکتر از من بتو زو رشک برم شیشه را…
هرکس به هوای جان گرفتار – قاآنی
هرکس به هوای جان گرفتار ما بی تو ز جان خویش بیزار جا بی تو کنم به خلد هیهات دل بیتو نهم به عیش زنهار…
به هر چه وصف نمایم ترا به زیبایی – قاآنی
به هر چه وصف نمایم ترا به زیبایی جمیلتر ز جمالی چو روی بنمایی صفت کنند نکویان شهر را به جمال تو با جمال چنین…
صدشکر گویم هر زمان هم چنگ را هم جام را – قاآنی
صدشکر گویم هر زمان هم چنگ را هم جام را کاین هر دو بردند از میان هم ننگ را هم نام را دلتنگم از فرزانگی…
دامن وصل تو گر افتد به دست – قاآنی
دامن وصل تو گر افتد به دست پای به دامن کشم از هرچه هست عشق توام چشم درایت بدوخت مهر توام دست کفایت ببست شوق…
ماه من از زلف چون گره بگشاید – قاآنی
ماه من از زلف چون گره بگشاید بر دل پرعقده عقدها بفزاید فکر دگر کن دلا که طرهٔ محمود با همه بندد گره گره نگشابد…
ای شوخ نازپرور آشوب عقل و دینی – قاآنی
ای شوخ نازپرور آشوب عقل و دینی طیب بهار خلدی زیب نگار چینی کم مهر و زود خشمی گلچهر و شوخ چشم طرار و دلفریبی…