
Category: غزلیات فارسی میرزا غالب
محو خودست لیک نه چون من درین چه بحث؟ – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
محو خودست لیک نه چون من درین چه بحث؟ او چون خودی نداشته دشمن درین چه بحث؟ افسانه گوست غیر چه مهر افگنی بر او…
قدر مشتاقان چه داند؟ درد ما چندش بود؟ – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
قدر مشتاقان چه داند؟ درد ما چندش بود؟ آن که دایم کار با دلهای خرسندش بود شاهد ما همنشین آرای و رنگین محفل ست لاجرم…
سرچشمه خونست ز دل تا به زبان های – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
سرچشمه خونست ز دل تا به زبان های دارم سخنی با تو و گفتن نتوان های سیرم نتوان کرد ز دیدار نکویان نظاره بود شبنم…
دلستانان بحل اند ار چه جفا نیز کنند – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
دلستانان بحل اند ار چه جفا نیز کنند از وفایی که نکردند حیا نیز کنند چون ببینند بترسند و به یزدان گروند رحم خود نیست…
خیره کند مرد را مهر درم داشتن – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
خیره کند مرد را مهر درم داشتن حیف ز همچون خودی چشم کرم داشتن وای ز دلمردگی خوی بد انگیختن آه ز افسردگی روی دژم…
چه خیزد از سخنی کز درون جان نبود – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
چه خیزد از سخنی کز درون جان نبود بریده باد زبانی که خونچنان نبود حکیم ساقی و می تند و من ز بدخویی ز رطل…
بی دوست ز بس خاک فشاندیم به سر بر – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
بی دوست ز بس خاک فشاندیم به سر بر صد چشمه روانست بدان راهگذار بر غلتانی اشکم بود از حسرت دیدار آبی ست نگاهم که…
بر نمی آید ز چشم از جوش حیرانی مرا – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
بر نمی آید ز چشم از جوش حیرانی مرا شد نگه، زنار تسبیح سلیمانی مرا دامن افشاندم به جیب و مانده در بند تنم وحشتی…
آهی به عشق فاتح خیبر کنیم طرح – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
آهی به عشق فاتح خیبر کنیم طرح در گنبد سپهر مگر در کنیم طرح در فصل دی که گشته جهان زمهریر ازو بنشین که آب…
همنشین جان من و جان تو این انگیز هی – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
همنشین جان من و جان تو این انگیز هی سینه ای از ذوق آزار منش لبریز هی غیر دانم لذت ذوق نگه دانسته است کز…
نقابدار که آیین رهزنی دارد – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
نقابدار که آیین رهزنی دارد جمال یوسفی و فر بهمنی دارد وفای غیر گرش دلنشین شده ست چه غم خوشم ز دوست که با دوست…
گل و شمعم به مزار شهدا گشت تلف – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
گل و شمعم به مزار شهدا گشت تلف نشدی راضی و عمرم به دعا گشت تلف سعی در مرگ رقیبان گرانجان کردی می شناسم که…
عجب که مژده دهان رو به سوی ما آرند – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
عجب که مژده دهان رو به سوی ما آرند کدام مژده که آرند و از کجا آرند؟ ز دوستان نبود خوشنما درین هنگام که وایه…
ز رشک ست این که در عشق آرزوی مردنم باشد – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
ز رشک ست این که در عشق آرزوی مردنم باشد تو جان عالمی، حیف ست گر جان در تنم باشد زهی قسمت که ساز طالع…
درد ناسازست و درمان نیز هم – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
درد ناسازست و درمان نیز هم دهر بی پروا و یزدان نیز هم اجر ایمان سود دانش گو مده آن که دانش داد و ایمان…
خشنود شوی چون دل خشنود نیابی – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
خشنود شوی چون دل خشنود نیابی ترسم که زیانکار کسی سود نیابی از قافله گرمروان تو نباشد رختی که به سیلش شرراندود نیابی فرقی ست…
تنگست دلم حوصله راز ندارد – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
تنگست دلم حوصله راز ندارد آه از نی تیر تو که آواز ندارد هر چند عدو در غم عشق تو به سازست دانی که چو…
به گیتی شد عیان از شیوه عجز اضطرار ما – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
به گیتی شد عیان از شیوه عجز اضطرار ما ز پشت دست ما باشد قماش روی کار ما به بیم افگنده می را چاره رنج…
باده پرتو خورشید و ایاغ دم صبح – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
باده پرتو خورشید و ایاغ دم صبح مفت آنان که درآیند به باغ دم صبح آفتابیم، به هم دشمن و همدرد ای شمع ما هلاک…
آشنایانه کشد خار رهت دامن ما – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
آشنایانه کشد خار رهت دامن ما گویی این بود ازین پیش به پیراهن ما بی تو چون باده که در شیشه هم از شیشه جداست…
نوگرفتار تو و دیرینه آزاد خودم – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
نوگرفتار تو و دیرینه آزاد خودم وه چه خوش بودی که بودی ذوق بهباد خودم معنی بیگانه خویشم، تکلف بر طرف چون مه نو مصرع…
من و نظاره رویی که وقت جلوه از تابش – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
من و نظاره رویی که وقت جلوه از تابش همی بر خویشتن لرزد پس آیینه سیمابش به ذوق باده داغ آن حریف دوزخ آشامم که…
گر چنین ناز تو آماده یغما ماند – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
گر چنین ناز تو آماده یغما ماند به سکندر نرسد هر چه ز دارا ماند دل و دینی به بهای تو فرستم حاشا وام گیر…
شبهای غم که چهره به خوناب شسته ایم – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
شبهای غم که چهره به خوناب شسته ایم از دیده نقش وسوسه خواب شسته ایم افسون گریه برد ز خویت عتاب را از شعله تو…
دیده ور آن که تا نهد دل به شمار دلبری – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
دیده ور آن که تا نهد دل به شمار دلبری در دل سنگ بنگرد رقص بتان آزری فیض نتیجه ورع از می و نغمه یافتیم…
در بند تو چشم از دو جهان دوخته ای هست – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
در بند تو چشم از دو جهان دوخته ای هست هشدار که شهباز تو آموخته ای هست افغان مرا بیهشی ساخته ای نیست در زمزمه…
چون شمع رود شب همه شب دود ز سرمان – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
چون شمع رود شب همه شب دود ز سرمان زین گونه کرا روز به سر رفت؟ مگرمان آذر بپرستیم و رخ از شعله نتابیم ای…
تا به سویم نظر لطف «جمس تامسن » است – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
تا به سویم نظر لطف «جمس تامسن » است سبزه ام گلبن و خارم گل و خاکم چمنست ای که تا نام تو آرایش عنوان…
به خلوت مژده نزدیکی یارست پهلو را – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
به خلوت مژده نزدیکی یارست پهلو را فریب امتحان پاکبازی داده ام او را ز محو پرده محمل، مگو فرهاد را میرم که می خاید…
ای شوق به ما عربده بسیار میاموز – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
ای شوق به ما عربده بسیار میاموز ابرام به درویزه دیدار میاموز از نغمه مطرب نتوان لخت دل افشاند ای ناله پریشان رو و هنجار…
یاد از عدو نیارم وین هم ز دوربینی ست – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
یاد از عدو نیارم وین هم ز دوربینی ست کاندر دلم گذشتن با دوست همنشینی ست در عالم خرابی از خیل منعمانم سیلم به رخت…
محو کن نقش دویی از ورق سینه ما – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
محو کن نقش دویی از ورق سینه ما ای نگاهت الف صیقل آیینه ما وقف تاراج غم تست چه پیدا چه نهان همچو رنگ از…
قضا آیینه دار عجز خواهد ناز شاهی را – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
قضا آیینه دار عجز خواهد ناز شاهی را شکستی در نهادستی ادای کجکلاهی را طبیعی نیست هر جا اختلاط، از وی حذر خوشتر کم از…
زهی باغ و بهار جان فشانان – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
زهی باغ و بهار جان فشانان غمت چشم و چراغ رازدانان به صورت اوستاد دلفریبان به معنی قبله نامهربانان چمن کوی ترا از ره نشینان…
دل بردن ازین شیوه عیانست و عیان نیست – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
دل بردن ازین شیوه عیانست و عیان نیست دانی که مرا بر تو گمانست و گمان نیست در عرض غمت پیکر اندیشه لالم پا تا…
خوشم که چرخ به کوی توام ز پا انداخت – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
خوشم که چرخ به کوی توام ز پا انداخت که هم ز من پی من خلد را بنا انداخت چو نقش پا همه افتادگی ست…
چشمم از ابر اشکبارترست – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
چشمم از ابر اشکبارترست از عرق جبهه بهارترست گریه کرد از فریب و زارم کشت نگه از تیغ آبدارترست می برانگیزدش به کشتن من دشمن…
بی خویشتن عنان نگاهش گرفته ایم – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
بی خویشتن عنان نگاهش گرفته ایم از خود گذشته و سر راهش گرفته ایم دل با حریف ساخته و ما ز سادگی بر مدعای خویش…
بدین خوبی خرد گوید که کام دل مخواه از وی – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
بدین خوبی خرد گوید که کام دل مخواه از وی نکوروی و نکوکار و نکونام ست آه از وی نگارم ساده و من رند رنگ…
آنم که لب زمزمه فرسای ندارم – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
آنم که لب زمزمه فرسای ندارم در حلقه سوهان نفسان جای ندارم خاموشم و در دل ز ملالم اثری نیست سرجوش گداز نفسم لای ندارم…
هله من عاشق ذاتم تنه ناها یا هو – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
هله من عاشق ذاتم تنه ناها یا هو ناظر حسنه صفاتم تنه ناها یا هو موسی و خضر و تماشای تجلی بر طور من نه…
نفس را بر در این خانه صد غوغاست پنداری – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
نفس را بر در این خانه صد غوغاست پنداری دلی دارم که سرکار تمناهاست پنداری حباب از فرق عشاق ست و موج از تیغ خوبانش…
گویی به من کسی که ز دشمن رسیده کو؟ – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
گویی به من کسی که ز دشمن رسیده کو؟ آن پیر زال سست پی قد خمیده کو؟ یادت نکرده خصم به عنوان به لفظ دوست…
صبح شد خیز که روداد اثر بنمایم – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
صبح شد خیز که روداد اثر بنمایم چهره آغشته به خوناب جگر بنمایم پنبه یکسو نهم از داغ که رخشد چون روز آخری نیست شبم…
ز بس تاب خرام کلکم آذر بیزد از کاغذ – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
ز بس تاب خرام کلکم آذر بیزد از کاغذ مداد اندوزم از دودی که هر دم خیزد از کاغذ ندانم تا چه خواهد کرد با…
در وصل دل آزاری اغیار ندانم – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
در وصل دل آزاری اغیار ندانم دانند که من دیده ز دیدار ندانم طعنم نسزد مرگ ز هجران نشناسم رشکم نگزد خویشتن از یار ندانم…
خجل ز راستی خویش می توان کردن – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
خجل ز راستی خویش می توان کردن ستم به جان کج اندیش می توان کردن چو مزد سعی دهم مژده سکون خواهد ز بوسه پا…
تاجر شوق بدان ره به تجارت نرود – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
تاجر شوق بدان ره به تجارت نرود که ره انجامد و سرمایه به غارت نرود چه نویسم به تو در نامه؟ کز انبوهی غم نیست…
به مرگ من که پس از من به مرگ من یاد آر – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
به مرگ من که پس از من به مرگ من یاد آر به کوی خویشتن آن نعش بی کفن یاد آر من آن نیم که…
با همه گمگشتگی خالی بود جایم هنوز – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
با همه گمگشتگی خالی بود جایم هنوز گاه گاهی در خیال خویش می آیم هنوز تا سر خار کدامین دشت در جان می خلد کز…
از فرنگ آمده در شهر فراوان شده است – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
از فرنگ آمده در شهر فراوان شده است جرعه را دین عوض آرید می ارزان شده است چشم بد دور چه خوش می تپم امشب…
نومیدی ما گردش ایام ندارد – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
نومیدی ما گردش ایام ندارد روزی که سیه شد سحر و شام ندارد بوسم لب دلدار و گزیدن نتوانم نرم ست دلم حوصله کام ندارد…
مژده صبح درین تیره شبانم دادند – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
مژده صبح درین تیره شبانم دادند شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند رخ گشودند و لب هرزه سرایم بستند دل ربودند و دو چشم…
گر نه نواها سرودمی چه غمستی؟ – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
گر نه نواها سرودمی چه غمستی؟ من که نیم گر نبودی چه غمستی؟ زنگ زدودن نبرد ز آینه کلفت گر همه صورت زدودمی چه غمستی؟…
شاها به بزم جشن چو شاهان شراب خواه – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
شاها به بزم جشن چو شاهان شراب خواه زر بی حساب بخش و قدح بی حساب خواه بزمت بهشت و باده حلال ست در بهشت…
دیگر از گریه به دل رسم فغان یاد آمد – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
دیگر از گریه به دل رسم فغان یاد آمد رنگ پیمانه زدم شیشه به فریاد آمد دل در افروختنش منت دامن نکشید شادم از آه…
در بستن تمثال تو حیرت رقمستی – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
در بستن تمثال تو حیرت رقمستی بینش که به پرگار گشایی علمستی غم را به تنومندی سهراب گرفتم خود موج می از دشنه رستم چه…
چو زه به قصد نشان بر کمان بجنباند – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
چو زه به قصد نشان بر کمان بجنباند تپد ز رشک دلم تا نشان بجنباند دعا کدام و چه دشنام؟ تشنه سخنیم به کام ماست…
تا تف شوق تو انداخته جان در تن شمع – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
تا تف شوق تو انداخته جان در تن شمع شرر از رشته خویش ست به پیراهن شمع جان به ناموس دهی چند فراهم شده اند…
به بند پرسش حالم نمی توان افتاد – غزلیات فارسی – میرزا اسد الله غالب
به بند پرسش حالم نمی توان افتاد توان شناخت ز بندی که بر زبان افتاد فغان من دل خلق آب کرد ورنه هنوز نگفته ام…