
Category: سبحه الابرار – نورالدین عبدالرحمن جامی
بخش ۲۳ – در صدق چنانکه ظاهر و باطن یکسان بود
ای گرو کرده زبان را به دروغ! برده بهتان ز کلام تو فروغ! این نه شایستهٔ هر دیدهورست، که زبانت دگر و دل دگرست از…
بخش ۱ – مناجات
ای حیات دل هر زنده دلی سرخ رویی ده هر جا خجلی چاشنیبخش شکر گفتاران کار شیرین کن شیرین کاران بر فرازندهٔ فیروزهرواق شمسهٔ زرکش…
بخش ۱۳ – حکایت آن وزیر که دل پندپذیر داشت
میشد اندر حشم حشمت و جاه پادشاوار وزیری بر راه گرد او حلقه، مرصع کمران موکبش ناظم عالی گهران دیدن حشمت او باده اثر چشم…
بخش ۲۶ – در سماع
ای درین خوابگه بیخبران! بیخبر خفته چو کوران و کران! سر برآور! که درین پردهسرای میرسد بانگ سرود از همه جای بلبل از منبر گل…
بخش ۴ – حکایت شیخ مصلح الدین سعدی رح که چون این بیت بگفت برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقی دفتری ست معرفت کردگار
سعدی آن بلبل «شیراز سخن» در گلستان سخن دستان زن شد شبی بر شجر حمد خدای از نوای سحری سحرنمای بست بیتی ز دو مصراع…
بخش ۱۲ – در مقام توبه
ای رقم کردهٔ تو حرف گناه! نامهٔ عمرت ازین حرف سیاه! وای اگر عهد بقا پشت دهد مرگ بر حرف تو انگشت نهد گسترد دست…
بخش ۲۸ – حکایت حضرت حکیم سنایی که وقت وفات این بیت را میخواند بازگشتم از سخن زیرا که نیست در سخن معنی و در معنی سخن
چون سنائی شه اقلیم سخن راقم تختهٔ تعلیم سخن خواست گردون که فرو شوید پاک رقم هستیاش از تختهٔ خاک بر سر بستر کین افکندش…
بخش ۶ – حکایت آن ماهیان که تا به خشکی نیفتادند دریا را نشناختند
داشت غوکی به لب بحر وطن دایم از بحر همی راند سخن روز و شب قصه دریا گفتی گوهر مدحت دریا سفتی گفتی: «از بحر…
بخش ۱۷ – حکایت ابراهیم و پیر آتش پرست
پیری از نور هدا بیگانه چهره پر دود، ز آتشخانه کرد از معبد خود عزم رحیل میهمان شد به سر خوان خلیل چون خلیل آن…
بخش ۱۹ – در عشق
ای دلت شاه سراپردهٔ عشق جان تو زخم بلاخوردهٔ عشق عشق پروانهٔ شمع ازل است داغ پروانگیاش لم یزل است بیقراری سپهر از عشق است…
بخش ۲ – سبب نظم جوهر آبدار سبحةالابرار
شب که زد تیرگی مهرهٔ گل قیرگون خیمه ز مخروطی ظل چون مشبک قفس مشکین رنگ گشت بر مرغ دلم عالم تنگ بر خود این…
بخش ۱۸ – حکایت خوابیدن ابوتراب نسفی در میدان جنگ
بوتراب آن گهر بحر شرف کبرو یافت از او خاک نسف با خود آن دم که جهادیش نماند مرکب جهد سوی اعدا راند چون شد…
بخش ۲۷ – در نصیحت به نفس خود و یاد از شاعران گذشته
جامی این پردهسرایی تا چند؟ چون جرس هرزهدرایی تا چند؟ چند بیهوده کنی خوشنفسی؟ هیچ نگرفت دلت چون جرسی؟ ساز بشکست، چه افغان است این؟…
بخش ۳ – در شرح سخن
ای قوی ربقهٔ اخلاص به تو خلعت لطف سخن خاص به تو بحر معنی ز سخن پرگهرست هر یک آویزهٔ گوش دگرست در بلورین صدف…
بخش ۱۵ – حکایت صبر عیار
شحنهای گفت که عیاری را مانده در حبس گرفتاری را، بند بر پای، برون آوردند بر سر جمع، سیاست کردند شد ز بس چوب، چو…
بخش ۲۵ – مناجات
این محیط کرمات عرش صدف! عرشیان در طلبات باد به کف! ما که لب تشنهٔ احسان توایم کشتی افتاده به توفان توایم نظر لطف بدین…
بخش ۷ – مناجات در طلب وصول به شهود
ای پر از فیض وجود تو جهان! غرق نور تو چه پیدا چه نهان! مایهٔ صورت و معنی همه تو با همه، بیهمه، تو، ای…
بخش ۱۴ – حکایت شیرزن موصلی
بود مردانهزنی در موصل سر جانش به حقیقت واصل همچو خورشید، منث در نام لیک در نور یقین، مرد تمام رو به مهراب عبادت کرده…
بخش ۳۱ – ختم کتاب و خاتمهٔ خطاب
دامت آثارک، ای طرفه قلم! دام دلها زدی از مسک، رقم نقد عمرست نثار قدمت نور چشم است سواد رقمت مرغ جان راست صریر تو…
بخش ۵ – در استدلال بر وجود آفریدگار
ای درین کارگه هوشربای روز و شب چشم نه و گوشگشای! نه به چشم تو ز دیدن اثری نه به گوشات ز شنیدن خبری، چند…
بخش ۱۶ – در رجاء که به روایح وصال زیستن است و به لوایح جمال نگریستن
ای ز بس بار تو انبوه شده، دل تو نقطهٔ اندوه شده! خط ایام تو در صلح و نبرد منتهی گشته به این نقطهٔ درد…
بخش ۲۹ – مناجات
ای رهائی ده هر بیهوشی! مهر بر لب نه هر خاموشی! به هوای تو سخن کوشی ما به تمنای تو خاموشی ما گر تو در…
بخش ۸ – حکایت مناظرهٔ کلیم با ابلیس سیه گلیم
پور عمران به دلی غرقهٔ نور میشد از بهر مناجات به طور دید در راه سر دوران را قائد لشکر مهجوران را گفت کز سجدهٔ…
بخش ۲۲ – فتوت
ای که از طبع فرومایهٔ خویش میزنی گام پی وایهٔ خویش! خاطر از وایهٔ خود خالی کن! زین هنر پایهٔ خود عالی کن! بهر خود،…
بخش ۳۰ – خطاب به خوانندگان و عیبجویان
ای ز گلزار سخن یافته بوی! وز تماشای چمن تافته روی! بلبل دل شده مشتاق چمن نکتهخوان گشته ز اوراق سمن هر ورق کز سخن…
بخش ۹ – در بیان ارادت
ای درین دامگه وهم و خیال مانده در ربقهٔ عادت مه و سال حق که منشور سعات دادهست در خلاف آمد عادت دادهست چند سر…
بخش ۲۱ – حکایت پیر خارکش
خارکش پیری با دلق درشت پشتهای خار همی برد به پشت لنگلنگان قدمی برمیداشت هر قدم دانهٔ شکری میکاشت کای فرازندهٔ این چرخ بلند! وی…
بخش ۲۴ – حکایت وارد شدن میهمان بر اعرابی
آن عرابی به شتر قانع و شیر در یکی بادیه شد مرحلهگیر ناگهان جمعی از ارباب قبول شب در آن مرحله کردند نزول خاست مردانه…
بخش ۱۱ – مناجات
ای دل اهل ارادت به تو شاد! به تو نازم! که مریدی و مراد خواهش از جانب ما نیست درست هر چه هست از طرف…
بخش ۲۰ – سؤال و جواب ذوالنون با عاشق مفتون
والی مصر ولایت، ذوالنون آن به اسرار حقیقت مشحون گفت در مکه مجاور بودم در حرم حاضر و ناظر بودم ناگه آشفته جوانی دیدم نه…
بخش ۱۰ – حکایت آن مرید گرم رو و پیر
صادقی را غم شبگیر گرفت صبحدم دست یکی پیر گرفت کمر خدمت او ساخت کمند بهر معراج مقامات بلند پیر روزی دم عرفان میزد گوی…