
Category: Hussain Pazhman Bakhtiari
روح بی کینه حسین پژمان بختیاری
برد آن فرشته صورت نیکو نهاد ما ما را ز یاد خویش و جهان را ز یاد ما گیرم میانهٔ من و او داوری کنند…
دیر و زود حسین پژمان بختیاری
جز خیال و خوابی از عشرت ندید آدمی گر دیر ماند ار زود مرد آنکه اندک زیست کمتر کام یافت وانکه افزون ماند افزون رنج…
نمی آید بدست حسین پژمان بختیاری
در جهان ما دلی روشن نمیآید بهدست یک گل خندان درین گلشن نمیآید بهدست در دل تاریک دریا جستجو کن ای رفیق گوهر اندر چشمهٔ…
خرقه تهی کردن حسین پژمان بختیاری
جان فدای ره آن سرو سهی خواهم کرد عنقریب است که من خرقه تهی خواهم کرد باکم از بار گنه نیست که در روز جزا…
زبان عشاق حسین پژمان بختیاری
با خموشیها در این محفل مرا گفتگویی دلنشین با دلبرست خواب مژگان جنبش ابروی دوست در بیان عشق صدها دفترست هر تبسم،هر تغافل،هر نگاه عاشقان…
بخت گریان حسین پژمان بختیاری
به بزم خود گرچه راهی ندادی ز باغ وصالم گیاهی ندادی سلامی ز رافت پیامی ز زحمت به سالی نگفتی به ماهی ندادی هنوزت ز…
چشم پیر و جوان حسین پژمان بختیاری
سرخ گل زیباست،گر پیرش ببیند ور جوان جسم من گر پیر شد شوق نگاهم پیر نیست عشق زیبا را ببین،رخسار زیبا،گو مباش جان به قربانت،دل…
ضعف همت حسین پژمان بختیاری
من کیستم نمایشی از ضعف همتی بیچاره مانده در بر هر قهر و صولتی گردن نهاده بر خط هر ظلم و ظالمی تسلیم گشته در…
بازی تقدیر حسین پژمان بختیاری
در دست یک نفر به یک آیین ز یک خمیر شد ساخته دو شمع شبافروز یکسره وین هر دو را لطیفهٔ تقدیر بر فروخت در…
خوب کردی حسین پژمان بختیاری
ای دل مرا دیوانه کردی،خوب کردی با عالمم بیگانه کردی،خوب کردی سر را که از باد غرور آکنده دیدی خاک در میخانه کردی،خوب کردی ای…
سگ بی جهت حسین پژمان بختیاری
سحرگه به راهی گذر داشتم دلی خوش چو باد سحر داشتم سری پر غرور و تنی زورمند روانی به امید و طبعی بلند به راهم…
بگویید او را حسین پژمان بختیاری
بگویید آن غایت آرزو را که دیدیم بر آرزوی تو او را ز آشفتگیهای من داستانها بگویید آن یار آشفته مو را ز نومیدی من…
دشمن چه می کند؟ حسین پژمان بختیاری
راضی کنیم خاطر خود را به یاد تو ما را اگر ز کرده پشیمان نمیکنی گویی که دشمن تو نیام من بیا بگوی دشمن چه…
سگ من حسین پژمان بختیاری
سگی دارم آرام و آراسته سراپایش آنسان که دل خواسته دلارا سگی،ناز پرور سگی به خوبی گرو برده از هر سگی وفادار و باهوش و…
آخرین شیر بختیاری حسین پژمان بختیاری
ز فرو دست زردکوه آن روز بیشه ای بود و آبشاری بود آن طرف تر زیر زانوی کوه بود غاری و ژرف غاری بود وندر…
جانشین حسین پژمان بختیاری
ای دختر نازنین خونگرم ای روی تو خوش،چو رنگ آزرم آن دم که ز عشق میشدی مست ای نو گل من،به خاطرت هست؟ یاد آور…
من هم سخنی دارم حسین پژمان بختیاری
در صحبت گلرویان جا در چمنی دارم با این همه گل ای دوست خوشانجمنی دارم صد گونه سخن گفتند شیریندهنان اما با خویش نمیگویند من…
بلای شادی حسین پژمان بختیاری
بازم شراب جهل کشد سوی خرمی بیغم مباد دل که بلایی است بیغمی بوی غرور میوزد از باغ خاطرم یارب مباد قسمت این باغ خرمی…
جهنم زندگی حسین پژمان بختیاری
ما با غمت ز شادی عالم گذشتهایم ور بنگری ز لذت غم هم گذشتهایم این عشق را به عهد و به پیمان نیاز نیست چون…
زود مرو حسین پژمان بختیاری
ناز من،عشق من،از چشم ترم زود مرو سر و جانم به فدایت ز برم زود مرو نکنم شکوه که دیر آمدهای بر سر من لااقل…
پیری و هزار عیب شرعی حسین پژمان بختیاری
عشق است و جنون رشتهٔ پای من و دل دیدار پریرخان دوای من و دل پیری و هزار عیب شرعی گویند این نیز یکی ز…
در جوار رود سن حسین پژمان بختیاری
شب است و دامن سن طرفه منظری دارد نسیم نرم و هوای معطری دارد فضای باغ شد از عطر زیزفون سرشار درین بهشت خوش آنکس…
کمتر حسین پژمان بختیاری
اگر رفتم ز دنیای شما،دیوانهٔی کمتر ور این کاشانه ویرانه گشت،حسرتخانهٔی کمتر اگر مستی نبخشد ساغر هستی برافشانش وگر مستی دهد ای سرخوشان پیمانهٔی کمتر…
بدست من که نیست حسین پژمان بختیاری
خواهم از عشقش نگه دارم ولی اختیار دل به دست من،که نیست جان ز مهرش روشن است،اما چه سود دیدهام از روی او روشن،که نیست…
دو گوهر حسین پژمان بختیاری
نزد علم و هنر بهرهٔ کافی دارم نزد جاه و جمال،حظ وافی دارم آز آنچه بر نام نکویی بخشند یک دیدهٔ پاک و قلب صافی…
فال حافظ حسین پژمان بختیاری
در بستر اوفتادم و دیوان خواجه را برداشتم که هست مرا وجد و حال ازو با خاطری ملول گشودم کتاب را وز لوح دل زدودم…
تاسف حسین پژمان بختیاری
دوش به ایام رفته در نگرستم در نگرستم به مرگ عمر و گرستم همچو زنی شوی مرده بر تلف عمر تلخ گرستم،چو تلخ در نگرستم…
دفتر راز حسین پژمان بختیاری
خفته در چشم تو نازی است که من میدانم نگهت دفتر رازیست که من میدانم قصهٔی را که به من طرهٔ کوتاه تو گفت رشتهٔ…
آتش بی دود حسین پژمان بختیاری
شد تیره در هوای تو شمع وجود ما اشکی به دیدهٔ تو نیاورد دود ما رفتی ز دست ما و نمردیم ای دریغ تا چیست…
بی دلبر حسین پژمان بختیاری
این منم،کِم نه یاری،نه دلی نه دلبریست ورنه هرکس را که بینی،با دلارامی سریست میتوان اینجا به روی دلبران،نوشید می در کنار من نباشد،در کتار…
دوری حسین پژمان بختیاری
دیدند جهانیان که یاری دارم با طرهٔ دلکشش قراری دارم با دست حسادت از تو دورم کردند بازآ و ببین چه روزگاری دارم پژمان بختیاری
ازدواج حسین پژمان بختیاری
ای همه عشقم رخ دلجوی تو قبلهٔ صاحبنظران روی تو خیز که روشنگر دنیا تویی دختر من مادر فردا تویی نسل تو از شیر تو…