
Category: غزلیات حضرت شیخ فرید الدین عطار نیشابوری
هر نفسی شور عشق در دو جهان افکنی – عطار نیشابوری
هر نفسی شور عشق در دو جهان افکنی آتش سودای خویش در دل و جان افکنی جان و دل خسته را ز آرزوی خویشتن گه…
هر زمان لاف وفایی می زنی – عطار نیشابوری
هر زمان لاف وفایی می زنی آتشی در مبتلایی می زنی چون که جانی داری اندر مردگی لاف نیکویی ز جایی می زنی بوالعجب مرغی…
نشستی در دل من چونت جویم – عطار نیشابوری
نشستی در دل من چونت جویم دلم خون شد مگر در خونت جویم تو با من در درون جان نشسته من از هر دو جهان…
ماییم دل بریده ز پیوند و ناز تو – عطار نیشابوری
ماییم دل بریده ز پیوند و ناز تو کوتاه کرده قصهٔ زلف دراز تو تا ترکتاز هندوی زلف تو دیدهام زنگی دلم ز شادی بی…
گرد ره تو کعبه و خمار نماند – عطار نیشابوری
گرد ره تو کعبه و خمار نماند یک دل ز می عشق تو هشیار نماند ور یک سر موی از رخ تو روی نماید بر…
گر بوی یک شکن ز سر زلف دلبرم – عطار نیشابوری
گر بوی یک شکن ز سر زلف دلبرم کفار بشنوند نگروند کافرم وز زلف او اگر سر مویی به من رسد در دل نهم چو…
قصد کرد از سرکشی یارم به جان – عطار نیشابوری
قصد کرد از سرکشی یارم به جان قصد او را من خریدارم به جان گر بسوزد همچو شمعم عشق او راز عشقش را نگه دارم…
عشق بی درد ناتمام بود – عطار نیشابوری
عشق بی درد ناتمام بود کز نمک دیگ را طعام بود نمک این حدیث درد دل است عشق بی درد دل حرام بود کشته عشق…
شکن زلف چو زنار بتم پیدا شد – عطار نیشابوری
شکن زلف چو زنار بتم پیدا شد پیر ما خرقهٔ خود چاک زد و ترسا شد عقل از طرهٔ او نعرهزنان مجنون گشت روح از…
زندهٔ عشق تو آب زندگانی کی خورد – عطار نیشابوری
زندهٔ عشق تو آب زندگانی کی خورد عاشق رویت غم جان و جوانی کی خورد هر که خورد از جام دولت درد دردت قطرهای تا…
رفتم به زیر پرده و بیرون نیامدم – عطار نیشابوری
رفتم به زیر پرده و بیرون نیامدم تا صید پردهبازی گردون نیامدم چون قطب ساکن آمدم اندر مقام فقر هر لحظه همچو چرخ دگرگون نیامدم…
دلی کز عشق او دیوانه گردد – عطار نیشابوری
دلی کز عشق او دیوانه گردد وجودش با عدم همخانه گردد رخش شمع است و عقل ار عقل دارد ز عشق شمع او دیوانه گردد…
دستم نرسد به زلف چون شستش – عطار نیشابوری
دستم نرسد به زلف چون شستش در پای از آن فتادم از دستش گر مرغ هوای او شوم شاید صد دام معنبر است در شستش…
در صفت عشق تو شرح و بیان نمیرسد – عطار نیشابوری
در صفت عشق تو شرح و بیان نمیرسد عشق تو خود عالی است عقل در آن نمیرسد آنچه که از عشق تو معتکف جان ماست…
خراباتی است پر رندان سرمست – عطار نیشابوری
خراباتی است پر رندان سرمست ز سر مستی همه نه نیست و نه هست فرو رفته همه در آب تاریک برآورده همه در کافری دست…
چون دلبر من سبز خط و پسته دهان است – عطار نیشابوری
چون دلبر من سبز خط و پسته دهان است دل بر خط حکمش چو قلم بسته میان است سرسبزی خطش همه سرسبزی خلق است شور…
چاره نیست از توام چه چاره کنم – عطار نیشابوری
چاره نیست از توام چه چاره کنم تا به تو از همه کناره کنم چکنم تا همه یکی بینم به یکی در همه نظاره کنم…
ترسا بچهای دیشب در غایت ترسایی – عطار نیشابوری
ترسا بچهای دیشب در غایت ترسایی دیدم به در دیری چون بت که بیارایی زنار کمر کرده وز دیر برون جسته طرف کله اشکسته از…
تا در تو خیال خاص و عام است – عطار نیشابوری
تا در تو خیال خاص و عام است از عشق نفس زدن حرام است تا هیچ و همه یکی نگردد دعوی یگانگیت عام است تا…
بی رخت در جهان نظر چکنم – عطار نیشابوری
بی رخت در جهان نظر چکنم بی لبت عالمی شکر چکنم رویت ای ترک اگر نخواهم دید زحمت هندوی بصر چکنم چون دریغ آیدم رخت…
بار دیگر روی زیبایی ببین – عطار نیشابوری
بار دیگر روی زیبایی ببین عقل و جان را تازه سودایی ببین از غم آن پیچ زلف بیقرار زاهدان را ناشکیبائی ببین در جمالش هر…
ای گرد قمر خطی کشیده – عطار نیشابوری
ای گرد قمر خطی کشیده دل در خط تو ز جان بریده هم زلف تو توبهها شکسته هم خط تو پردهها دریده مشکی که بر…
ای روی تو فتنهٔ جهانی – عطار نیشابوری
ای روی تو فتنهٔ جهانی مبهوت تو هر کجا که جانی کرده سر زلف پر فریبت از هر سر مویم امتحانی در چشم زدی ز…
ای چو چشم سوزن عیسی دهانت – عطار نیشابوری
ای چو چشم سوزن عیسی دهانت هست گویی رشتهٔ مریم میانت چون دم عیسیزنی از چشم سوزن چشمهٔ خورشید گردد جان فشانت آنچه بر مریم…
ای آتش سودای تو دود از جهان انگیخته – عطار نیشابوری
ای آتش سودای تو دود از جهان انگیخته صد سیل خونین عشق تو از چشم جان انگیخته ای کار دل ناساخته ناگاه بر دل تاخته…
آفتاب عاشقان روی تو بس – عطار نیشابوری
آفتاب عاشقان روی تو بس قبلهٔ سرگشتگان کوی تو بس ترکتاز هر دو عالم را به حکم یک گره از زلف هندوی تو بس آب…
یک غمت را هزار جان گفتم – عطار نیشابوری
یک غمت را هزار جان گفتم شادی عمر جاودان گفتم عاشق ذرهای غمت دیدم هر دلی را که شادمان گفتم بر درت آفتاب را همه…
هر که را ذوق دین پدید آید – عطار نیشابوری
هر که را ذوق دین پدید آید شهد دنیاش کی لذیذ آید چه کنی در زمانهای که درو پیر چون طفل نا رسید آید آنچنان…
هر دل که وصال تو طلب کرد – عطار نیشابوری
هر دل که وصال تو طلب کرد شب خوش بادش که روز شب کرد در تاریکی میان خون مرد هر که آب حیات تو طلب…
منم آن گبر دیرینه که بتخانه بنا کردم – عطار نیشابوری
منم آن گبر دیرینه که بتخانه بنا کردم شدم بر بام بتخانه درین عالم ندا کردم صلای کفر در دادم شما را ای مسلمانان که…
ما ره ز قبله سوی خرابات میکنیم – عطار نیشابوری
ما ره ز قبله سوی خرابات میکنیم پس در قمارخانه مناجات میکنیم گاهی ز درد درد هیاهوی میزنیم گاهی ز صاف میکده هیهات میکنیم چون…
گر نبودی در جهان امکان گفت – عطار نیشابوری
گر نبودی در جهان امکان گفت کی توانستی گل معنی شکفت جان ما را تا به حق شد چشم باز بس که گفت و بس…
کشتی عمر ما کنار افتاد – عطار نیشابوری
کشتی عمر ما کنار افتاد رخت در آب رفت و کار افتاد موی همرنگ کفک دریا شد وز دهان در شاهوار افتاد روز عمری که…
عشقت ایمان و جان به ما بخشد – عطار نیشابوری
عشقت ایمان و جان به ما بخشد لیک بیعلتی عطا بخشد نیست علت که ملک صد سلطان در زمانی به یک گدا بخشد گر همه…
عاشقی نه دل نه دین میبایدش – عطار نیشابوری
عاشقی نه دل نه دین میبایدش من چنینم چون چنین میبایدش هر کجا رویی چو ماه آسمان است پیش رویش بر زمین میبایدش زن صفت…
سر مستی ما مردم هشیار ندانند – عطار نیشابوری
سر مستی ما مردم هشیار ندانند انکار کنان شیوهٔ این کار ندانند در صومعه سجاده نشینان مجازی سوز دل آلودهٔ خمار ندانند آنان که بماندند…
ز لعلت زکاتی شکر میستاند – عطار نیشابوری
ز لعلت زکاتی شکر میستاند ز رویت براتی قمر میستاند به یک لحظه چشمت ز عشاق صد جان به یک غمزهٔ حیلهگر میستاند سزد گر…
دوش وقت صبح چون دل دادهای – عطار نیشابوری
دوش وقت صبح چون دل دادهای پیشم آمد مست ترسازادهای بی دل و دینی سر از خط بردهای بی سر و پایی ز دست افتادهای…
دلا چون کس نخواهد ماند دایم هم نمانی تو – عطار نیشابوری
دلا چون کس نخواهد ماند دایم هم نمانی تو قدم در نه اگر هستی طلبکار معانی تو گرفتم صد هزاران علم در مویی بدانستی چو…
درد من هیچ دوا نپذیرد – عطار نیشابوری
درد من هیچ دوا نپذیرد زانکه حسن تو فنا نپذیرد گر من از عشق رخت توبه کنم هرگز آن توبه خدا نپذیرد از لطافت که…
در ده خبر است این که ز مه ده خبری نیست – عطار نیشابوری
در ده خبر است این که ز مه ده خبری نیست وین واقعه را همچو فلک پای و سری نیست عقلم که جهان زیر و…
چون نیاید سر عشقت در بیان – عطار نیشابوری
چون نیاید سر عشقت در بیان همچو طفلان مهر دارم بر زبان چون عبارت محرم عشق تو نیست چون دهد نامحرم از پیشان نشان آنک…
چو دریا شور در جانم میفکن – عطار نیشابوری
چو دریا شور در جانم میفکن ز سودا در بیابانم میفکن چو پر پشهٔ وصلت ندیدم به پای پیل هجرانم میفکن به دست خویش در…
جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد – عطار نیشابوری
جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد جولانگه جلالت در کوی دل نباشد جلوه گه جمالت در چشم…
تا ما سر ننگ و نام داریم – عطار نیشابوری
تا ما سر ننگ و نام داریم بر دل غم تو حرام داریم تو فارغ و ما در اشتیاقت بیچارگیی تمام داریم ز اندیشهٔ آنکه…
تا با غم عشق آشنا گشتیم – عطار نیشابوری
تا با غم عشق آشنا گشتیم از نیک و بد جهان جدا گشتیم تا هست شدیم در بقای تو از هستی خویشتن فنا گشتیم تا…
به دریایی در افتادم که پایانش نمیبینم – عطار نیشابوری
به دریایی در افتادم که پایانش نمیبینم به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمیبینم در این دریا یکی در است و ما مشتاق در او…
اینت گم گشته دهانی که توراست – عطار نیشابوری
اینت گم گشته دهانی که توراست وینت نابوده میانی که توراست از دو چشم تو جهان پرشور است اینت شوریده جهانی که توراست جادوان را…
ای عشق تو با وجود هم تنگ – عطار نیشابوری
ای عشق تو با وجود هم تنگ در راه تو کفر و دین به یک رنگ بی روی تو کعبهها خرابات بی نام تو نامها…
ای دو عالم پرتوی از روی تو – عطار نیشابوری
ای دو عالم پرتوی از روی تو جنت الفردوس خاک کوی تو صد جهان پر عاشق سرگشته را هیچ وجهی نیست الا روی تو صد…
ای جان جان جانم تو جان جان جانی – عطار نیشابوری
ای جان جان جانم تو جان جان جانی بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی پی میبرد به چیزی جانم ولی نه…
آن نه روی است ماه دو هفته است – عطار نیشابوری
آن نه روی است ماه دو هفته است وان نه قد است سرو برفته است پیش ماه دو هفتهٔ رخ تو ماه و خورشید طفل…
از می عشق تو چنان مستم – عطار نیشابوری
از می عشق تو چنان مستم که ندانم که نیست یا هستم آتش عشق چون درآمد تنگ من ز خود رستم و درو جستم لاجرم…
هم تن مویم از آن میان که نداری – عطار نیشابوری
هم تن مویم از آن میان که نداری تنگ دلم مانده زان دهان که نداری ننگری از ناز در زمین که دمی نیست سر ز…
هر که در بادیهٔ عشق تو سرگردان شد – عطار نیشابوری
هر که در بادیهٔ عشق تو سرگردان شد همچو من در طلبت بی سر و بی سامان شد بی سر و پای از آنم که…
نه یار هرکسی را رخسار مینماید – عطار نیشابوری
نه یار هرکسی را رخسار مینماید نه هر حقیر دل را دیدار مینماید در آرزوی رویش در خاک خفت و خون خور کان ماهروی رخ…
مست شدم تا به خرابات دوش – عطار نیشابوری
مست شدم تا به خرابات دوش نعرهزنان رقصکنان دردنوش جوش دلم چون به سر خم رسید زآتش جوش دلم آمد به جوش پیر خرابات چو…
لب تو مردمی دیده دارد – عطار نیشابوری
لب تو مردمی دیده دارد ولی زلف تو سر گردیده دارد که داند تا سر زلف تو در چین چه زنگی بچه ناگردیده دارد چو…
گر رخ او ذرهای جمال نماید – عطار نیشابوری
گر رخ او ذرهای جمال نماید طلعت خورشید را زوال نماید ور ز رخش لحظهای نقاب برافتد هر دو جهان بازی خیال نماید ذرهٔ سرگشته…
قومی که در فنا به دل یکدگر زیند – عطار نیشابوری
قومی که در فنا به دل یکدگر زیند روزی هزار بار بمیرند و بر زیند هر لحظهشان ز هجر به دردی دگر کشند تا هر…