
Category: غزلیات مشتاق اصفهانی
میکشم جوری از آن نرگس فتان که مپرس – مشتاق اصفهانی
میکشم جوری از آن نرگس فتان که مپرس میخورم خونی از آن غنچه خندان که مپرس آه از محنت هجر تو که حالی دارم روز…
گفتی شویم کی من از او او ز من جدا – مشتاق اصفهانی
گفتی شویم کی من از او او ز من جدا روزی که تن ز جان شود و جان ز تن جدا خوش آنکه جا کنم…
عشق آمد و غیر یار نگذاشت – مشتاق اصفهانی
عشق آمد و غیر یار نگذاشت آتش اثری ز خار نگذاشت تیغ تو فکند سر ز هر تن یک دوش بزیر بار نگذاشت دل را…
زآنکو نروم بلبلم و جای منست این – مشتاق اصفهانی
زآنکو نروم بلبلم و جای منست این خلدوسر کویت قفس است آن چمنست این یاقوت سرشکم خورد از جای دگر آب نه لعل بدخشان نه…
دلم افسرده آه سرد من بین – مشتاق اصفهانی
دلم افسرده آه سرد من بین ز بیدردی بدردم دردمن بین رود چون در رهت بر باد خاکم پریشان در هوایت گرد من بین چمنها…
خوانم او را دعا همین باشد – مشتاق اصفهانی
خوانم او را دعا همین باشد وز دعا مدعا همین باشد بس درین محفلم می و معشوق تا همانست و تا همین باشد رودم دل…
جانی و بکنه تو کسی پی نبرد جانا – مشتاق اصفهانی
جانی و بکنه تو کسی پی نبرد جانا چه عامی و چه عارف چه جاهل و چه دانا ظاهر نگرد عامی ز آن روی بدام…
بکوی یار مرا بار در گل افتاده است – مشتاق اصفهانی
بکوی یار مرا بار در گل افتاده است فتاده بار من اما بمنزل افتاده است چگونه آورد او را بدام بیخود عشق که مرغ زیرک…
ایکه دارد حسن سنگین دل گران گوش ترا – مشتاق اصفهانی
ایکه دارد حسن سنگین دل گران گوش ترا ناله کی در خاطرت آرد فراموش ترا گیرمت چون تنگ در بر سر مکش از من که…
از پرتو مهر، شد آخر آن ماه – مشتاق اصفهانی
از پرتو مهر، شد آخر آن ماه محفل فرزندم، الحمدالله دامان خرگاه، تا برزد آن ماه شد ماه پنهان، در زیر خرگاه ما را بکویش…
نی طاقت وصلت مرا نه صبر در هجران تو – مشتاق اصفهانی
نی طاقت وصلت مرا نه صبر در هجران تو وصلت بلاهجرت بلا ای من بلاگردان تو در یکدگر افتادهاند از بس شهیدان هر طرف جای…
من آنصیدم که گفت آهسته چون میبست صیادش – مشتاق اصفهانی
من آنصیدم که گفت آهسته چون میبست صیادش که خون میریزمش اما نخواهم کرد آزادش من آنصید به خون غلطیدهام کز تیر بیدادش زد و…
گرفتم ز آشیان پرواز از شوق لب بامش – مشتاق اصفهانی
گرفتم ز آشیان پرواز از شوق لب بامش تو پنداری فریب دانهام آورده در دامش محالست اینکه ناکامی برآید ز آسمان کامش که از مینای…
شود دگر گم دلم در کوی محنت خانهای کمتر – مشتاق اصفهانی
شود دگر گم دلم در کوی محنت خانهای کمتر نباشیم ارمن و دل جغدی و ویرانهای کمتر دلم گر افکنی وز دست نگذاری دل یاران…
ز آن رخ افروخته و آن قامت افراخته – مشتاق اصفهانی
ز آن رخ افروخته و آن قامت افراخته در فغان گل همچو بلبل سرو همچون فاخته در قمار عشقبازی دین و دل از من مجوی…
در چمن مرغ چمن ناله چو بنیاد کند – مشتاق اصفهانی
در چمن مرغ چمن ناله چو بنیاد کند کاش از حال اسیران قفس یاد کند در قفس ناله گرمم که چو برق آتش زد نتوانست…
چو ماه چارده دارم نگاری چارده ساله – مشتاق اصفهانی
چو ماه چارده دارم نگاری چارده ساله که رخسارش بود ماه و خطش بر گرد مه هاله درین گلشن زیاد از ساغر حسن تو بود…
تا کی بما نشینی بیگانه وار یا را – مشتاق اصفهانی
تا کی بما نشینی بیگانه وار یا را آخر تفقدی کن یاران آشنا را جانم فدای آن دم کز بعد انتظاری باز آید آشنائی بنوازد…
بر لب بغیر ناله که دمساز مانده است – مشتاق اصفهانی
بر لب بغیر ناله که دمساز مانده است از دوریت بما چه دگر باز مانده است آمد خزان عمر و هوای چمن بجاست پر رفته…
آن دل که غم بتان ندارد – مشتاق اصفهانی
آن دل که غم بتان ندارد باغیست که باغبان ندارد چندش جویم که طایر کام مرغیست که آشیان ندارد گم گشته عشق او چو عنقا…
نه اکنون مست نازت ای بت نامهربان دیدم – مشتاق اصفهانی
نه اکنون مست نازت ای بت نامهربان دیدم تو را تا دیدم از جام تغافل سرگران دیدم چسان باشم رهین منت لطفت کجا از تو…
ماه من مهرپروری که مپرس – مشتاق اصفهانی
ماه من مهرپروری که مپرس شاه من دادگستری که مپرس بیتو هر قطره اشک من بحریست باشدم دیده تری که مپرس مژهام رشته گهر شده…
کشد گر هر دمم صدبار افزون کن خدای من – مشتاق اصفهانی
کشد گر هر دمم صدبار افزون کن خدای من بمن جور و جفای او باو مهر و وفای من براه عشق گوید پیرو من از…
سرودم را بجرگ بلبلان رنگ دگر باشد – مشتاق اصفهانی
سرودم را بجرگ بلبلان رنگ دگر باشد که من مرغ دگر آهنگم آهنگ دگر باشد ز یمن فقر خاکستر نشینی نشکند شانم که من شاه…
دولت فقر آفت زوال ندارد – مشتاق اصفهانی
دولت فقر آفت زوال ندارد ای خنک آنکس که ملک و مال ندارد گریه بود ترجمان آنکه زبانی پیش تو هنگام عرض حال ندارد چشم…
خوش آنکه گشته تسلیم بر حکمت از بدایت – مشتاق اصفهانی
خوش آنکه گشته تسلیم بر حکمت از بدایت لب بسته از بد و نیک نه شکر و نه شکایت ای دشمن قوی چیست بیمت ز…
چشم دام تو پر از خون دل از زاری من – مشتاق اصفهانی
چشم دام تو پر از خون دل از زاری من تو ز من فارغ و از رنج گرفتاری من کشتی از جورم و من بر…
بود این زخم دیگر کشته تیغ عتابش را – مشتاق اصفهانی
بود این زخم دیگر کشته تیغ عتابش را که با اغیار بیند لطفهای بیحسابش را شکست جام چرخ اولی چه کیفیت توان بردن از آن…
بدل چگونه توان داغ عشق پنهان است – مشتاق اصفهانی
بدل چگونه توان داغ عشق پنهان است به پنبه آتشسوزان نهفته نتوان داشت نشد نصیبم از آن بوسه چه حالست این که تشنه مردم و…
از دیر و کعبه در عشق گر نبودم نشانی – مشتاق اصفهانی
از دیر و کعبه در عشق گر نبودم نشانی کافیست بر جبینم گردی ز آستانی هر دم فغانم آید جانسوزتر که چون نی دارم ز…
ناکرده عمل ایکه طلبکار بهشتی – مشتاق اصفهانی
ناکرده عمل ایکه طلبکار بهشتی خواهی چه ثمر خورد ز تخمی که نگشتی صوفی همه تزویر بود کار تو فریاد زآندم که کنی خرقه از…
گل همنشین خار و خس در دامن گلزارها – مشتاق اصفهانی
گل همنشین خار و خس در دامن گلزارها وز خارخار عشق گل در جان بلبل خارها تنها نه من از گلرخان هر دم کشم آزارها…
عزیزش دار چون گل هرچه در چشم تو خار آید – مشتاق اصفهانی
عزیزش دار چون گل هرچه در چشم تو خار آید بجای خویش اگر سنگست اگر گوهر بکار آید چه حاصل گر برون آید ز صد…
زآن مبتلای هجرت عشرت طلب نباشد – مشتاق اصفهانی
زآن مبتلای هجرت عشرت طلب نباشد کز پی شب غمت را روز طرب نباشد سرگرم آتش عشق در هیچ شب نباشد گو تا بروز چون…
دلزارم باین زاری که مینالد ز آزارش – مشتاق اصفهانی
دلزارم باین زاری که مینالد ز آزارش دل خارا شود خون شنود گر ناله زارش چه باکم از شکست بال و پر در قید صیادی…
خضاب از خون عاشق کن نگاری کردهام پیدا – مشتاق اصفهانی
خضاب از خون عاشق کن نگاری کردهام پیدا نگار سر و قد گلعذاری کردهام پیدا بتی من جستهام کز چهرهاش پیداست نور حق عجب آئینه…
جادربر من کرده نگاری نه و هرگز – مشتاق اصفهانی
جادربر من کرده نگاری نه و هرگز در دامن من افتاده شکاری نه و هرگز خرم دل ما گشته ز یاری و نه و هرگز…
بلب صدبار جانم در رهش گر ز انتظار آید – مشتاق اصفهانی
بلب صدبار جانم در رهش گر ز انتظار آید از آن خوشتر که همراه رقیب آن گلعذار آید بکف دامانش آوردم بصد سعی و رها…
ایکه از باد صبا بوی کسی میشنوی – مشتاق اصفهانی
ایکه از باد صبا بوی کسی میشنوی بوی جان از دم عیسی نفسی میشنوی غافلی زآنچه دلم میکشد از سینه تنگ سخن مرغ اسیر و…
از اشک و آه دایم در عشق آن پریوش – مشتاق اصفهانی
از اشک و آه دایم در عشق آن پریوش چشم و دلیست ما را لبریز آب و آتش از دوری تو مار را روز و…
نیست بیجا نالهام از تنگی جا در قفس – مشتاق اصفهانی
نیست بیجا نالهام از تنگی جا در قفس مرغیم کافتاده از دامان صحرا در قفس موسم گل شد بگو صیاد آخر کی رواست مست هر…
مگو عشاق را وقتی دلی بود – مشتاق اصفهانی
مگو عشاق را وقتی دلی بود کجا دل عقده بس مشکلی بود دلم دانسته در دام تو افتاد تو پنداری که صید غافلی بود بخاک…
گرم صد داغ بر جان میگذارد – مشتاق اصفهانی
گرم صد داغ بر جان میگذارد کجا داغی چو هجران میگذارد خوشا تیرت که مرهم خستگان را به زخم از آب پیکان میگذارد چه بحر…
شدی تو گلبن ناز از کنار سوختگان – مشتاق اصفهانی
شدی تو گلبن ناز از کنار سوختگان خزان چو شمع سحر شد بهار سوختگان مزن بهر خس و خار آتش ستم وز رشک ازین زیاده…
ز الفت خوبان که سودش اشگ و آهی بیش نیست – مشتاق اصفهانی
ز الفت خوبان که سودش اشگ و آهی بیش نیست بهرهای گر هست عاشق را نگاهی بیش نیست پیک عاشق سوی معشوقان نگاهی بیش نیست…
در چمن جوری که از باد خزان بر گل گذشت – مشتاق اصفهانی
در چمن جوری که از باد خزان بر گل گذشت انتقام آن ستم باشد که بر بلبل گذشت کرده مرغان چمن را غیرتش آشفته حال…
چو فارغ در گرفتاری ز جور خاروخس باشم – مشتاق اصفهانی
چو فارغ در گرفتاری ز جور خاروخس باشم همان بهتر که در گلشن نباشم در قفس باشم نگیرد چون غبارم دامن منزل بود یکسان اگر…
تا کوی تو بیرهبری و راهبری چند – مشتاق اصفهانی
تا کوی تو بیرهبری و راهبری چند رفتم ز پی ناله خونین جگری چند یک دوزخ و نیک و بد ازو در حذر ای وای…
برون قدر من از جرگ گرفتاران شود پیدا – مشتاق اصفهانی
برون قدر من از جرگ گرفتاران شود پیدا که در دوری بیاران قیمت یاران شود پیدا ز جنبش کرد مژگان حال چشمت را بیان اما…
آنان که می طلب زخم آرزو کنند – مشتاق اصفهانی
آنان که می طلب زخم آرزو کنند خون جای باده غنچه صفت در سبو کنند بگذر ز کام دل که نماند درین چمن گل اینقدر…
نه از جفای تو زیبا صنم نخواهد ماند – مشتاق اصفهانی
نه از جفای تو زیبا صنم نخواهد ماند همی صنم که صنم خانه هم نخواهد ماند پیالهکش که لب جام این سخن دارد ببزم جم…
گیرم که بر آن عارض گلگون نگرد کس – مشتاق اصفهانی
گیرم که بر آن عارض گلگون نگرد کس محرومی حسرت نگران چو نگرد کس بس کن ستم ای ترک جفا پیشه مبادا غافل کشد آهی…
کسیکه دور شدت چون ز آستان میرد – مشتاق اصفهانی
کسیکه دور شدت چون ز آستان میرد به آنکه بر درت از جور پاسبان میرد شهید میرد اسیر قفس چه رشک برد بطایری که چو…
سنگین دلت گرفته دلم تنگ در بغل – مشتاق اصفهانی
سنگین دلت گرفته دلم تنگ در بغل آورده تنگ شیشه من سنگ در بغل بی او بسیر گل دل پرخون مرا ببر خوشتر ز شیشه…
دم مردن از آن با غیر یار آمد ببالینم – مشتاق اصفهانی
دم مردن از آن با غیر یار آمد ببالینم که میخواهد بصد تلخی برآید جان شیرینم نمودی باز زلف عنبرین و خال مشکینم سیه کردی…
خوش آنکه شمع خلوتم آن سروناز بود – مشتاق اصفهانی
خوش آنکه شمع خلوتم آن سروناز بود وز هر که بود غیر منش احتراز بود سرگرم ناز او همه شب با من وز شوق تا…
جور خوبان غمزدای جان غمناک من است – مشتاق اصفهانی
جور خوبان غمزدای جان غمناک من است در محبت آنچه زهر غیر تریاک من است از غمش شادم و زین غمگین که قدر افزون برش…
بود روز و شبم تا کی سیاه از دود آه من – مشتاق اصفهانی
بود روز و شبم تا کی سیاه از دود آه من برآ رخشنده خورشید من و تابنده ماه من نه ز ابری قطرهای و نه…
بجان ز اندیشه غیرآمدم ز آن انجمن رفتم – مشتاق اصفهانی
بجان ز اندیشه غیرآمدم ز آن انجمن رفتم بیاران صحبت او باد ارزانی که من رفتم مکافات شکفتن نیست آسان عاقبت دیدی که چون گل…
از دوست قالب من دیوانه پرشده است – مشتاق اصفهانی
از دوست قالب من دیوانه پرشده است جسمم ز جان تهی وز جانانه پر شده است خون دل از غمت همه در چشمم آمده است…