
Category: سرمۀ خورشید
ستاره ی دور – نادر نادرپور
ستاره ی دور تصویر ها در آینه ها نعره می کشند ما را از چارچوب طلایی رها کنید ما در جهان خویشتن آزاد بوده ایم…
پوپک – نادر نادرپور
پوپک چون پوپکی که می رمد از زردی غروب تا از دیار شب بگریزد به شهر روز خورشید هم گریخته است از دیار شب اما…
پیکره ها – نادر نادرپور
پیکره ها ای پیکره هایی که نهان در دل سنگید افسوس که سرپنجه ی خاراشکنی نیست نقشی اگر از تیشه ی فرهاد به جا ماند…
میدان – نادر نادرپور
میدان شب چون گلی سیاه ، پر افشانده در فضا باران ریز ریز عطر اقاقیا بر بازوان چرب خیابان روبرو خال چراغ ها ساق سپید…
زنده در گور – نادر نادرپور
زنده در گور بهار امسال ، خاموش است نه شمع غنچه ای در شمعدان شاخه ها دارد نه آتشبازی سرخ و بنفش ارغوان ها را…
بیم سیمرغ – نادر نادرپور
بیم سیمرغ سیمرغ قله های کبودم که آفتاب هر بامداد ، بوسه نشاند به بال من سر پیش من به خاک نهد کوهسار پیر وز…
نامگذاری – نادر نادرپور
نامگذاری باد صبح از بستر نرم چمن برخاست کوه ، پیشانی به تاج آفتاب آراست جیوه ی آب روان در جوی می لغزید پلک من…
زنبق – نادر نادرپور
زنبق ای دختر شیرین من ، آسوده خفتی دیشب که بی خوابی نصیب مادرت بود تا صبحگاهان دیده از هم وانکردی زیرا حریر سینه ی…
برف – نادر نادرپور
برف کوبیده برف زیر لگدهایش بوی بنفش های بهاران را در زیر برف ، خاک تب آلوده در دل نهفته حسرت باران را در گوش…
مستی – نادر نادرپور
مستی هوا بارانی و من مست و او مست شراب سرخ شیرین در سبو مست همه چشم سیاهش سر به سر ناز همه زلف درازش…
در پایان – نادر نادرپور
در پایان با ماهی سرخ رنگ لب هایش در آب پریده رنگ سیمایش آهسته و بی صدا شنا کردم از طارمی سیاه و مژگانش ره…
آیینهٔ دق – نادر نادرپور
آیینهٔ دق شب ها که پر پر می زند شمع با کوله بار اشک های مرده ی خویش تنها در آن سوی اتاقم شب های…
مسافر – نادر نادرپور
مسافر عاقبت از سرزمین گمشده ی خویش آمدی ای کوله بار شوق تو بر دوش شسته ز فیروزه های چشم تو ، خورشید رنگ هزاران…
داغ صبح – نادر نادرپور
داغ صبح شب است و هیچ کسم راه صبح ننماید خدای را ز که گیرم چنین سراغی را ؟ ستارگان همه فانوس های خاموشند به…
امید یا خیال – نادر نادرپور
امید یا خیال از شوق این امید نهان زنده ام هنوز امید یا خیال ؟ کدام است این ، کدام بس شب درین امید ،…
گل ماه – نادر نادرپور
گل ماه این ترک نیست به رخساره ی ما اینه گفت چین پیری است تو گفتی که به سیمای شماست بغض او پر شد و…
حسرت – نادر نادرپور
حسرت گونه ی شب شسته بود از گریه ی مهتاب بسترم بی موج ، چون مرداب می رمید از دیدگانم خواب می گشودم پلک های…
از ویس به رامین – نادر نادرپور
از ویس به رامین تو ای رامین تو ای دیرینه دلدارم چو می خواهم که نامت را نهانی بر زبان آرم صدا در سینه ام…
فانوس – نادر نادرپور
فانوس فانوس زرد صبح در زیر طاق مرمری آسمان شکفت کلیل نور او چو به شاخ برهنه ریخت مرغی که خفته بود پرید از کنار…
تیغ دو سر – نادر نادرپور
تیغ دو سر تو آن دره ی سبز بی آفتابی که مه بر سر افشاندت نو بهاران تو فریاد مرغابی جفت جویی که پر می…
ابر – نادر نادرپور
ابر دیگر نه آتشی است ، نه داغی ، نه سوزشی فریاد من درون دلم خاک می شود دیگر زمان به گریه ی من خنده…
کوچه میعاد – نادر نادرپور
کوچه میعاد آسمان بی ماه بود آن شب بغض باران در گلویش بود ناودان با خویش نجوا داشت کوچه گرم از گفتگویش بود باد در…
تیشه ی برق – نادر نادرپور
تیشه ی برق برقی دمید و تیشه ی خونین خویش را بر فرق شب نواخت طاق بلند شیشه ای آسمان شکست وز آن شکاف ،…
نیشخند – نادر نادرپور
نیشخند دریا به روی سینه ی ساحل خزیده مست در بازوان فشرده تنی کامیاب را بر ماسه های نرم طلایی چکیده ماه پر کرده جای…
گریه – نادر نادرپور
گریه ابر گریان غروبم که به خونابه ی اشک می کشم در دل خود ، آتش اندوهی را سینه ی تنگ من از بار غمی…
تهران و من – نادر نادرپور
تهران و من هر صبح ، چون زبان تر و خشک برگ ها از نیش ناگهانی زنبور آفتاب آماس می کند تهران چو کرم پیر…
نیایش – نادر نادرپور
نیایش ای آفریدگار دیگر به سرد مهری خاکسترم مبین امشب ، صفای آبم و گرمای آتشم امشب ، به روی تست دو چشم نیاز من…
کابوس – نادر نادرپور
کابوس مهتاب رو به ساحل مغرب نهاده بود در خلوت اتاق به جز من کسی نبود قلب سیاه ساعت شماطه می تپید شب می گذشت…
تب و عطش – نادر نادرپور
تب و عطش عقاب پیر نگون بخت آفتابم من که شعله های شفق سوخت شاهبالم را درین کویر بلا کیست تا تواند راند ز گرد…
نگاه – نادر نادرپور
نگاه بر شیشه ، عنکبوت درشت شکستگی تاری تنیده بود الماس چشم های تو بر شیشه خط کشید وان شیشه در سکوت درختان شکست و…
فال – نادر نادرپور
فال ای بی ستاره مرد در دست های خالی و خشکت نگاه کن اینجا کویر گمشده ی بی نشانه ایست زهدان خاک او تهی از…
پیوند – نادر نادرپور
پیوند من بی خبر به راه سفر پا گذاشتم آگاهی از نیاز عزیزان نداشتم در کوره راه های تهی می شتافتم چون سوسمار مست به…
گوماتای آسمان – نادر نادرپور
گوماتای آسمان یک شب ز تخت عرش فرو می کشم ترا ابلیس ، ای کشنده ی پنهانی خدا گر در گمان خلق ، تو ابلیس…