قبلهٔ صاحبنظران روی تو
خیز که روشنگر دنیا تویی
دختر من مادر فردا تویی
نسل تو از شیر تو باید خورش
شیردلان را تو دهی پرورش
پی فکن اصلح و احسن تویی
مرکز هستی تویی ای زن تویی
عهد خوش بیخبری گشت طی
نوبت کارست نگه دار پی
بایدت اکنون ره دیگر زدن
پیرو ناموس طبیعت شدن
از تو و مهد تو گرفتم کنار
دوش که خفتی تو و من مستوار
تا چه شود صورت فردای تو
شد سرم آکنده ز سودای تو
بردمت آهسته به ایوان شو
رفتم و با کوکبهٔ آرزو
بستدم از خویش و بدو دادمت
جان منی،لیک به شو دادمت
لازم و ملزوم هماند ای عزیز
مرد نکوخو،زن صاحب تمیز
بختور آن کس که کشد موی تو
دولتی آن کس که شود شوی تو
پژمان بختیاری