مخمس صوفی غلام نبی عشقری رح
بر غزل حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل (رحمت الله علیه)
بی کسب و کار خوشه و خرمن چه می کند
در سرزمین سوخته گلشن چه می کند
چون غنچه نیست ساز شگفتن چه می کند
باهستیم و داغ تو و من چه می کند
با فرصت نیامده رفتن چه می کند
*****
بر هر کسی ز دیوان قسمت است
کوشش درین معامله آخر ندامت است
بر جاهلان نصیحت عاقل قیامت است
دلهای غافل و اثر و وعظ تهمت است
بر عضو مرد مالش روغن چه می کند
*****
هر کس که سر نداد سر افراز عشق نیست
هر شخص بولهوس خبر از راز عشق نیست
هر قرچۀ بجنگل شهباز عشق نیست
هر شیشه دل حریف تک و تاز عشق نیست
جائیکه مرد ناله کند زن چه می کند
*****
خواهم که حرف راز کسی بر زیان دهم
بشنو عیان که تا خبرت از نهان دهم
ممکن اگر چه نیست که رنگش نشان دهم
فریاد از که پرسم و پیش که جان دهم
کان غائب از نظر من بدل من چه می کند
*****
بگذر ز حجب “عشقری” کاخر ندامت است
با عاجزی بکوش که راه سلامت است
هرکس که عاشق ست بر او صد علامت است
تسلیم عشق را به رعونت چه نسبت است
بیدل سر بریده به گردن چه میکند
نویسنده: صوفی غلام نبی عشقری