ساقی ز بزم عشق شراب و سبو مبر
پر کن پیاله را و دگر آبرو مبر
مردم ا گر ز درد جفایش زما وفاست
تا آسمان برفته ناله این زرد رو مبر
اوچون گل بهار و مرا عمردرخزان
مارا خیال و فکر ازآن رنگ وبومبر
دریاست قلب من به امید وصال او
خون دل ازسرشک مرا جو بجو مبر
اندر تحملیم چو کوهی به هجر یار
غیر از عروج عجز به آن تند خومبر
گرمردم از فراق بگیراین جنازه را
پیش قد وم یار ببر هیچ سو مبر
مرگ مرا به راز بگو راز را برمز
زین راز ها و رمز سر گفتگو مبر
پرسد اگر ز حال (همایون ) نا مراد
باغی ز داغ های دلم را به او مبر
15 جون 2008
کابل، افغانستان